چکیده:
در خصوص جنگ عراق، بین دو نظریه رقیب در سیاست بین الملل، یعنی رئالیسم و نومحافظه کاری، نزاعی در گرفته است. از نگاه نومحافظه کاران، دموکراسی نیرومندترین ایدئولوژی سیاسی جهان است. بر این اساس، اگر ایالات متحده به ساختن جهانی متشکل از دموکراسی ها بپردازد، صلح گسترش خواهد یافت. آنها بر اهمیت گسترش دموکراسی در خاورمیانه، از طریق نظامی، تاکید می کردند و اشغال عراق، اولین گام در این جهت بود. در مقابل، رئالیست ها معتقدند که ما نه در دنیای مبتنی بر فرصت طلبی، بلکه در جهانی مبتنی بر توازن قوا زندگی می کنیم. به نظر آنها، قویترین ایدئولوژی سیاسی، ناسیونالیسم است نه دموکراسی. بنابراین، تجاوز و اشغال کشورها هزینه بسیار بالائی دارد و باعث رشد ناسیونالیسم و ایجاد ناآرامی می شود.
Regarding Iraq War، there have been a conflict between two rival theory in International policy، namely realism & neo – conservatism. In view pf neo – conservatism، democracy is the most powerful political idealogy in the world. Accordingly، if united statetes attempts to build on a world based on democracy، peace will be developed. They stressed on the importance of development of democracy in the middle east by military means and occupation of iraq was one of the first steps in this regared. In contrast، realists believe that we do not live in a world based on opportunism but in a world based on balance of powers. In their view، the most powerful political idealogy is nationalism not democracy. Therefor، invading and occupying nations have very high costs and creating the conditions for developing nationalism and arising unstability
خلاصه ماشینی:
برعکس این عده،کالین پاول،وزیر خارجه آمریکا،در 12 سپتامبر 2002،به خاطر نشان ساخت: «مورگنتا در جهان جدید هم حرفی برای گفتن دارد،چرا که او معتقد بود بین اخلاق و قدرت وجه مشترک قابل توجهی وجود دارد،چیزی که در کانون سیاست خارجی آمریکا جای گرفته است.
با این وجود و با توجه به نظریه سیاست بین المللی او و مخالفتش با جنگ ویتنام،این احتمال بسیار قوی است که او مخالف جنگ عراق هم بوده باشد.
نومحافظهکاری:قدرت نظامی در مورد جنگ با عراق،بین دو نظریه رقیب در سیاست بین المللی،یعنی رئالیسم و نومحافظهکاری،که دکترین بوش را تشکیل میداد،نزاعی درگرفته بود.
حاصل سخن اینکه،نظریه سیاست بین الملل نومحافظهکاران،که باعث حمله به عراق شد، مبتنی بر قدرتی بود که بر دیپلماسی چماق بزرگ و منطق فرصتطلبی یا الحاق کشورها به طرف پیروز تأکید داشت و همچنین،نوعی نگرش ایدهآلیستی یعنی گسترش دموکراسی در خاورمیانه و حتی تمام جهان را مدنظر داشت.
ج. مورگنتا و نقد نومحافظهکاری اکنون بحث این است که چگونه میتوان نظریه محافظهکاری را از منظر رئالیتستی نقد کرد و اینکه هانس مورگنتا،اگر زنده بود،برای مخالفت با جنگ عراق چه استدلالی میکرد؟ رئالیستها معتقدند که ما در دنیای مبتنی بر فرصتطلبی زندگی نمیکنیم،برعکس در دنیایی زندگی میکنیم که اگر دولتی ضربهای به دولت دیگر زد،آن دولت تسلیم نمیشود؛بلکه درصدد دفاع از خود برمیآید تا توازن را در مقابل تهدیدکننده برقرار کند.
از دید او،قبول این استدلال محافظهکاران که جنگ عراق باعث میشود کشورهای دیگر هم به ساز آمریکا برقصند،بسیار دشوار است.