خلاصه ماشینی:
"این یادداشت گزارش گونه،با قلمی بسیارسلیس،در وصف هفتهها،روزها و دقایق پایانی زندگی پدر معظمآن بزرگوار،آیت الله العظمی صدر نگاشته شده بود.
امام موسی صدر در لحظه رحلت پدرکنار ایشان نبود،چه شب قبل با تشدید بیماری پدر به تهران رفتهبود تا همراه دکتر غلامرضا شیخ-طبیب معروف قلب-به قم بازگردد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) روایتی از واپسین روزهای حیات آیت الله العظمی سید صدر الدین صدرآیت الله سید رضا صدر*قلبی که هیچ کس از او بیم نداشت بخش اول پدرم در چند سال اخیر بیماری کهناتوان شده بودند،کمتر از خانه بیرونمیآمدند و تمام اشتغالات خود را درخانه انجام میدادند و در آنجا به همۀامور رسیدگی میکردند.
سابقاپس از خاتمۀ این درس،[درس]دیگری برای چند تن از فضلا ومجتهدین میگفتند که مدتها استتعطیل شده است.
خواهش کردم که یکی دو روز اقلااز پذیرفتن اشخاص خودداری کنند(به تصویر صفحه مراجعه شود)و به جای آن استراحت نمایند.
عرض کردم:آقا این چه افکاریاست که در مغز شما راه یافته؟واینچه سخنانی است که میگوئید؟ولی در همین حال اطاعت میکنم وپس از آن کلمهای راجع به رفتن دربیمارستان خدمتشان عرض نکردم.
شبی که فردای آن درس ایشان آغازشده بود،به من فرمودند فردا صبحبیا،میخواهم به اطاق بیرونی برومتا این اطاق را تمیز کنند.
کییاز دوستان بازاری که در آن روز آقارا زیارت کرد گفته بود:الهی شکر کهحال آقا خوب شده:پرسش حالشانرا کردم.
یکی از کسبه که الآننظرم نیست که بود گفت:ما برایاحضار دکتر تلفن کردیم؛شما منزلآقا بروید.
قلبی بود که بهترینو عالیترین تألیف در اسلام از او به(به تصویر صفحه مراجعه شود)جای ماند."