خلاصه ماشینی:
"من خیلی ناراحت شدم و باخود گفتم چه کنم؟الان نوبت به منخواهد رسید!میگفتند وقتی نوبت بهمن رسید،جلوی مأمورین بنا کردم به آنطلبهها پرخاش کردن که مگر من نگفتمبیرون نیایید!من مأمور هستم که شما راحفظ کنم و نگذارم اینطور به زحمتبیفتید و باعث آبروریزی شوید!چرا بهحرف من گوش نکردید و بیرون آمدید؟مأمورها نیز خیال کردند که من از طرفمرحوم آقای حاج شیخ عبد الکریمریاست دارم و به همین سبب اصلاسراغ من نیامدند!
با توجه به اینکه سالها در مجلسدرس آیت الله العظمی صدر حضورداشتید،آیا از روش تدریس ایشاننکته خاصی را به یاد دارید؟ ما از ایشان خیلی استفادۀ علمی کردیمو در یادداشتهای خود نیز نوشتیم،اماالان مقداری فراموشی به من روی آوردهاست و مطلب خاصی یادم نیست.
در نوشتههای مرحوم آیت الله حاج آقارضا صدر آمده است که جمعیتشرکتکنندگان در مجلس درسپدرشان سالهای سال قریب چهارصد نفر بود،اما در سالهای آخر عمرکاهش یافته بود.
چه شد که مرحومآقای صدر چنین کردند؟آیا در مقابلیک عمل انجام شده قرار گرفته بودندیا خود راغب بودند آیت الله العظمیبروجردی به قم بیایند و این تحول درمدیریت حوزه صورت بگیرد؟ * مرحوم آقای صدر به آقایحاج آقا رضا گفتند نامهای رابه حاج آقا موسی را بنویسدتا ایشان امضا کنند.
بعد از نماز خدمتشانرفتم،سلام کردم،دستشان را بوسیدم وگفتم:«حضرت آیت الله العظمی!الان کهآقای آقا سید ابو الحسن از دنیا رفتهاند،باد از چه کسی تقلید کنیم؟»همانوقت سیدی بود به نام آقای قاذری.
این درست است که برخی گفتهاند کهایشان مقلد آیت الله العظمی صدر بود؟ این را نمیدانم،اما این را میدانم کهرفتن مرحوم نواب به اردن و مصر بهدستور آقای صدر بود."