چکیده:
نظام جمهوری اسلامی ایران، باید طراحی سنجیده و جامعی از راهبردها و برنامه های خود، با درنظرگرفتن خطرات و آسیب های پیش رو، داشته باشد. این راهبردها برای موفقیت، باید هم زمان برآمده و ناظر به اهداف، امکانات، موانع و حفظ ارزش های کانونی و اصلی نظام باشد. نگارنده مقاله با استفاده از روش استنتاجی ـ تحلیلی در مقام بیان اهداف راهبردی و سیاست های راهبردی ای است که ناظر به ابعاد مذکور است. فرضیه اصلی مقاله این است که اقدامات حکومت در صورتی نقش موثر در تداوم درازمدت حیات نظام، مشروعیت و بالندگی هویتی آن خواهد داشت که پیگیری اهداف در چارچوب راهبردها، موجب انسجام، وحدت و تداوم توسعه بالنده باشد و دراختیارداشتن اهداف و ارزش ها، بدون «راهبرد»، وافی به دستیابی اهداف نیست.
Islamic republic of Iran’s system should have a comprehensive and reasonable design of its strategies and plans considering dangers and threats. These strategies for success should comply with this system’s goals، facilities and barriers and preservation of its pivotal and central values. Applying deductive-analytic method، the author tries to mention strategic goals and policies pertaining to those aspects. The main hypothesis of this article is that government’s measures will have an effective role in long term legitimacy and its thriving identity only if following its goals in the frameworks of strategies leads to consistency، unity and continuation of sustainable development. Having goals and values without "strategies" will never lead to goal achievement.
خلاصه ماشینی:
به نظر میرسد در ایران براساس الگو و مفاهیمی که در متن مقاله توضیح داده میشود، بیشترین مشکل حامیان نظام در توافق، بهطور کلی مربوط به «سیاستهای راهبردی» از یکطرف و نوع و اهمیت توسعه در بخش هدفها، از طرف دیگر است که بهاحتمال زیاد ریشه هر دو مشکل در تفاوت برآورد و تحلیل امکانات و موانع موجود و اینکه چه چیزی وسیله دستیابی بهچه هدفی است، میتواند باشد؛ زیرا در ایران گاه بهجای تکیه بر دادههای عینی موجود، شیوههای الهامگونه و ارائه رهنمود، حتی در مقام برآورد و سنجش واقعیتها، مبنای درک واقعیت و سپس اتخاذ سیاستهای راهبردی بر همان اساس، میشود و همین نکته، پایه ابهام در عرصههای بسیار حساس، ازجمله مسایلی مانند توسعه، تقدم توسعه سیاسی بر اقتصادی یا برعکس، محور قرار گرفتن عدالت، محور قرار گرفتن ضدیت با بیگانگان و محور قرار گرفتن فرهنگ و امثال آن میشود.
مسئولیت بیقید و شرط مدیریت، بخشی از مسئله است که امید بهاجراییشدن راهبرد را فراهم و دستگاه مدیریت را بهوظیفه خود، حساس میسازد و هدف راهبردی، بقای پویای جامعه ایران، همراه با مختصات اصلی هویتی خود است که البته این هدف، متضمن منظومهای از هدفهاست که براساس آن، مجموعه سیاستهای راهبردی ترسیم میشود و چون سیاستگذاریها ادامه بهرهجویی از فرصتها در خدمت هدفهای مفروض است و ارزش راهبردها در این است که مجموعه امکانات را در خدمت هدف نهایی و درازمدت قرار دهد، ارزشمندی امکانات، مربوط بهنقشی است که در تأمین هدف نهایی درجه دارند.