چکیده:
هدف:پژوهش حاضر،مقایسه تاثیر روشهای تدریس به شیوه الگوی تفکر استقرایی و سنتی بر پیشرفت تحصیلی دانشآموزان استثنایی (کمتوان ذهنی)در درس علوم تجربی است.روش:این مطالعه به شیوه نیمه آزمایشی با طرح پیشآزمون-پسآزمون با گروه کنترل انجام شده است.جامعه مورد مطالعه را 54 دانشآموزان دختر و پسر کمتوان ذهنی پایه چهارم و پنجم مدارس ابتدایی شهر همدان در سال تحصیلی 89-88 تشکیل داده است.یافتهها:نتایج حاصل از آزمونهای پیشرفت تحصیلی دو گروه آزمایش و گواه،بعد از بررسی و تجزیه و تحلیل آماری حاکی از آن است که پیشرفت تحصیلی دانشآموزان استثنایی پایه چهارم و پنجم ابتدایی(کمتوان ذهنی)در درس علوم تجربی که با روش تدریس تفکر استقرایی آموزش دیدهاند،بیشتر از پیشرفت تحصیلی دانشآموزانی است که با روش سنتی آموزش دیدهاند.نتیجهگیری:از یافتههای بدست آمده میتوان نتیجه گرفت که آموزش درس علوم تجربی به شیوه تفکر استقرایی بر پیشرفت تحصیلی دانشآموزان کمتوان ذهنی،تاثیر مثبت داشته است.
Objective: This study examines the effectiveness of the traditional teaching and deductive thinking skills teaching methods on academic achievement in students with intellectual disabilities.
Method: A pretest-posttest control group design was chosen for study and follow up data was gathered. The sample consisted of 54 male and female students with intellectual disabilities in 4th and 5th grades of exceptional elementary school in Hamedan. This sample was divided into two groups of experimental and control، and treatment was assigned randomly to one of this groups. Analysis of data was accomplished by Covariance test.
Results: Data analyses indicated that training by deductive thinking skills method was significantly more effective.
Conclusion: Accordingly، we can suggest that teaching deductive thinking skills to students with intellectual disabilities can be a helpful teaching method.
خلاصه ماشینی:
یافتهها:نتایج حاصل از آزمونهای پیشرفت تحصیلی دو گروه آزمایش و گواه،بعد از بررسی و تجزیه و تحلیل آماری حاکی از آن است که پیشرفت تحصیلی دانشآموزان استثنایی پایه چهارم و پنجم ابتدایی(کمتوان ذهنی)در درس علوم تجربی که با روش تدریس تفکر استقرایی آموزش دیدهاند،بیشتر از پیشرفت تحصیلی دانشآموزانی است که با روش سنتی آموزش دیدهاند.
از اینرو،کیفیت تفکر افراد به مقدار زیادی به تجربیات فکری آنها و درجهء آزادی مورد نیاز برای اجرای عملیات شناختی مختلف،بستگی دارد؛ثالثا، تابا نیز همانند پیاژه بر این باور است که تکامل فرایندهای ذهنی دارای توالی قانونمندی است و برای چیرگی بر مهارتهای معین تفکر،نخست باید بر مهارتهای معین قبلی آن،تسلط یافت و این توالی را نمیتوان معکوس کرد؛بنابراین،لازم است در انتخاب راهبردهای تدریس نیز توالی نظاممند مفتهیم مدنظر قرار گیرد؛رابعا،پرورش تفکر،حاصل افزایش خطی ساده نیست،بکه نوعی تحولات کیفی است که در آن سازماندهی طرح و نیز شیوههای عمل،اصلاح و تغییر مییابد و سرانجام،توسعه عملکرد شناختی با کمک چارچوبهای دوگانه و از طریق هماهنگی کارکردهای بیرونی و نیز سازگاری درونی ارگانیسم صورت میگیرد.
ابتدا میانگین گروههای مورد بررسی به تفکیک پایه تحصیلی از طریق پیشآزمون تعیین و پس از اطمینان از عدم معنیداری تفاوت بین میانگینها در هر پایه و جنس،گروههای آزمایش و کنترل،به طور تصادفی انتخاب شدند؛سپس شیوه تدریس با روش تفکر استقرایی در دوره آموزشی 4 جلسهای به معلمان گروه آزمایش(4 نفر)آموزش داده شده.
مطابق یافتههای این مطالعه،روش تدریس تفکر استقرایی بر عملکرد دانشآموزان کمتوان ذهنی پایه پنجم،بیشتر از پایه چهارم تأثیر داشته است،پیشنهاد میشود در پایههای بالاتر،بیشتر از این روش تدریس استفاده شود.