چکیده:
یکی از دغدغههای فیلسوفان در مباحث علمالنفس فلسفی سعادت انسان است. فارابی در آثار خود مباحث گوناگون فلسفی را با محوریت سعادت انسان مطرح کرده است. از نظر فارابی، نفس ناطقه انسان با ادراک معقولات به مرتبه عقل بالفعل و سپس عقل مستفاد میرسد و از این طریق موجودی مجرد میشود که بدون بدن مادی نیز میتواند باقی و زنده بماند. سعادت انسان همین مجرد شدن از ماده و پیوستن به معقولات (عقول مجرد) است. از آنجا که عموم انسانها نه میتوانند حقیقت این نحوه از وجود را دریابند و نه میدانند که راه رسیدن به آن چگونه است، لازم است به وسیله کسانی که با کمک وحی الاهی و با دیده حکمت به درک این حقایق نائل آمدهاند، یعنی به مدد انبیاء ارشاد و هدایت شوند. در این مقاله به بررسی نقش دین در سعادت انسان از دیدگاه فارابی پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
"3. نظریۀ جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس: در این نظریه، روح بهعنوان یک حقیقت مجرد از عالم بالا به جهان طبیعت نزول پیدا نکرده و روان آدمی هرچند در آغاز وجودش یک حقیقت مادی است، اما در سیر تکاملی خود بهوسیلۀ دو نیروی سازندۀ عقل و وجدان و با تقویت علم و هشیاریها رو به تجرد رفته و از ماده و مادیات بینیاز میشود.
جعفری در باب پیدایش نفس انسانی میگوید: معنای تجرد روح آن نیست که یک حقیقت مجرد از عالم بالا سرازیر شده و در بدن انسان جایگیر شده است، بلکه عناصر تشکیلدهندۀ موجودیت انسانی در مجرای تفاعلات، یک محصول عالی به نام حیات بهوجود میآورد و این محصول عالی به تدریج زمینه را برای بهوجود آمدن من (نفس، خود، شخصیت) آماده مینماید.
هنگامی که من عمیق انسان به عظمت چیزی پی برده، به آن گرایش پیدا کند، مافوق لذتها و آلام طبیعی گام برخواهد داشت و به بیان جعفری: در این حال لذایذ و آلام که مقتضیات ماده و مادیات است، اگرچه به وجود آدمی سرازیر میشوند، ولی انسان به جهت اشتغال به آن نور، لذایذ و آلام را مانند باد ضعیفی درک میکند که میوزد و لحظهای با کالبد انسان تماس میگیرد و سپس به راه خود میرود (جعفری، 1351، ج5، ص223)."