چکیده:
پیچیدگی پدیدههای دینی و بازتاب آن در جنبههای گوناگون زندگی،دانشمندان دیگر علوم را به خود مجذوب ساخته است.مورخان،فلاسفه،جامعهشناسان و مردمشناسان، هریک با روشهای خاص خود به تحلیل آن پرداختهاند.تأمل در باورهای دینی،تاریخی طولانی دارد اما بررسی مردمشناسانه آن از قرن نوزدهم میلادی آغاز شد و در مورد پیدایش دین،اشکال اولیه آن و مراحل تاریخی شکلگیری اندیشههای دینی،نظریههای گوناگونی مطرح گردید.از جمله کسانی که به پژوهشهای مهمی در این خصوص پرداخت اوانس پریچارد بود.وی مطالعهء ادیان ابتدایی را جهت شناخت ماهیت دین و تعیین ویژگیهای اصلی پدیدههای دینی ضروری میدانست.او ضمن نقل و تبیین نظریههای ارائه شده دربارهء دین ابتدایی،به نقد منصفانه آنها میپردازد و پیشنهادهایی برای رسیدن به نظریه کاملی از دین ارائه میدهد.
خلاصه ماشینی:
"تایلور و فرایزر اعتقاد مردم ابتدایی به سحر و جادو را ناشی از ضعف قوهء عاقلهء آنان میدانستند،درصورتیکه اوانس در این تحقیق نشان میدهد که آنها مردمی منطقی،کنجکاو و در امور اجتماعی و عملی زیرک و فهیم هستند؛در صنعت ماهر،در شعر و شاعری مبدع و اهل تخیل و در امور زندگی روزمره سرزنده و مستعدند؛یعنی در کل،انسانهای عاقل و فرهیختهای هستند(اوانس،همان،31).
دیگر اینکه ادیان ابتدایی از سنخ دین است و مطالعه و بررسی عقاید و اعمال جوامع ابتدایی،که از تنوع و گستردگی زیادی برخوردار است،به شناخت ماهیت دین در کل به ویژه ادیان پیشرفته و همچنین تعیین ویژگیهی اصلی پدیدههای دینی کمک میکند(نک:اوانس،نظریههای دین ابتدایی،2-1).
نظریههای روانشناختی اوانس بر آن است که نظریهپردازان روانشناختی در شکل دادن به این تبیین،تقریبا بدون استثنا،زیرکانه به حدس و گمان متوسل شدهاند و هریک در تبیین اینکه انسان ابتدایی چگونه به باورهای دینی رسیده است،نظریهء خاصی را ساخته و پرداخته است.
اوانس نظریههای عاطفهگرا را نیز به جهت نبود شواهد کافی قابل انتقاد میداند، مثلا نظریهء فروید را«داستان محض»و«قصهء پریان»میخواند و در موردنظریهء مارت معتقد است که ادعای او نیز همانند تایلور دایر بر اینکه آنیمیزم نخستین صورت دین به شمار میآید،قابل انتقاد است؛چرا که برای آن شواهد روشنی در دست نیست(همان، 74-22).
به عبارت دیگر،استمداد از شیوهء«اگر چنین و چنان بودم»تنها شیوهای است که میتوان در فهمانگیزهها و اعمال دیگر مردم به کار گرفت و ایراد اساسی چنین استدلالی،کاربرد آن نیست بلکه چگونگی کاربرد آن است؛به ویژه هنگامی که دربارهء نحوه تفکر مردم ابتدایی میاندیشند؛بدون اینکه استدلال خود را برمبنای محکمی استوار سازند."