خلاصه ماشینی:
"آنان میپرسند«فرهنگ آسیای مرکزی کدام است؟«این فرهنگ چهقدر با آن فرهنگ(فرهنگ شوروی)که مردمان آسیای مرکزی قصد جدایی از آن را دارند،فرق دارد؟»آیا آنانمیتوانند در صلح و صفا با یکدیگر زندگی کنند یا مجبورند به خاطر امنیت وابسته به روسهاباشند؟نقش اسلام در این توسعهها چیست؟آیا ترکستانیها میتوانند آیندهای امن را از گذشتۀاستعمارزدۀ خود به وسیلۀ روسها و شورویها رقم بزنند؟آیا آنان در پی احیای سنت اسلامی کهتاریخشان را به مدت هزار سال شکل داده بود،هستند؟آن اصول استواری که این جوامع را درکنار یکدیگر نگه میدارند،کدامند؟آیا این اصول استوار همان اصولی نبودند که اتحاد شورویقصد داشت طی هفتاد سال آنان را از بین ببرد؟آیا روسها از اینکه این مردم راه پیشرفت خود رابیابند خشنودند و یا سعی میکنند آنان را دوباره استعمار اقتصادی و مالی کنند؟ این سؤالها نه تنها در ذهن بسیاری از دانشمندان علاقهمند بلکه در افکار بسیاری از مردمآسیای مرکزی که نویسنده با آنها در ازبکستان در سال پیش مصاحبه کرده،وجود دارند.
آنان در دنیایحاکمان کمونیستی که پیشتر توضیح آنها رفت،زندگی میکنند و خارج از محیط کاری سعیمیکنند برطبق رسومی که آموختهاند زندگی کنند(آن رسوم معدودی که پس از سالها استعمارروسیه و شوروی باقی ماندهاند)در دوران شوروی به خاطر عمل وحشیانۀ شورویها بسیاریمردم از نظر فیزیکی و فرهنگی نابود شدند و برخی از مردم هنوز هم به لحاظ اینکه میخواهندواقعیتها را آنگونهای که حکومت میبیند،ببینند،بهای سنگینی میپردازند.
درذیل پارهای از سیاستهای ویژۀ شوروی برای از بین بردن فرهنگ و سنت مردم آسیای مرکزیآمده است:کاهش میزان پیوستگی با گذشته و به این منظور روسها طی کمتر از بیست سالحروف الفبا را از عربی به لاتین و سپس به سیریل تغییر دادند و همۀ اینها تحت لوای گسترشسواد در این منطقه صورت پذیرفت."