چکیده:
در نوشتار پیشین نظریهای که به زعم پویایی فقه وحی نبوی را به تجربه دینی فروکاست نقل و نقد کردیم. این مقاله نیز در صدد پاسخ دادن به این پرسش است که آیا پویایی فقه بر پایه معرفت عصری مبتنی شده است؟ دیدگاهی که نگارنده به نقد آن پرداخته معتقد است چون معرفت فقهی بخشی از معارف دینی مرتبط با سایر معارف بشری است و این معارف متکاملند، پس معرفت فقهی در صورتی که خود را با آنها هماهنگ کند، پا به پای آنها در حال تکامل خواهد بود. از این رو، معرفت فقهی باید خود را در آغوش معارف بشری به پیش ببرد، در غیر این صورت از کاروان تکامل عقب خواهد ماند لذا فقها برای فهم کاملتر و عصریتر فروع فقهی باید فهم بشری خود از جهان و طبیعت را کاملتر و عصریتر کنند.
خلاصه ماشینی:
"» 1 *تمایز بین هر معلوم بالذات با معلوم بالعرض، مطلب غیر قابل انکاری است و هیچ متفکری هم ادعای اتحاد آن دو را نکرده است بلکه سوالی که در فلسفه و در فقه بنابر مذهب مخطئه مطرح است یکی از اصلی مطابقت فیالجمله صورت ذهنی با خارج است و دیگری وجود معیاری برای کشف این مطابقت میباشد و آقای سروش با نامقدس شمردن معرفت دینی اصل اولی را نفی میکند و در مورد اصل دوم میگوید: «مراد ما از معرفت دینی، فهم دینی متدینان از دین یعنی فهم متحقق خارجی آنها از دین است، لذا نباید از صحت و سقم فلان رای دینی سخن گفت زیرا در این صورت به بیان رای شخصی خود پرداختهایم که در نزد ما فلان رای صحیح یا غلط است، با این ملاک معلوم میشود که هر معرفتی از معارف، هویت جمعی دارد و اساسا لازمه این نگرش توجه به هویت جمعی آنهاست زیرا در این صورت دیگر هیچ معرفتی نیست که نزد این شخص یا نزد آن شخص است بلکه آن است که نزد همگان است.
- اگر ایشان بخواهد ترابط واقعی بین معرفت دینی و سایر معارف بشری را اثبات کند به ناچار باید همانند عالمان درجه اول ترابطهای مذکور را بپذیرد و حتی اثبات علمی نماید و اگر ترابط ظاهری و در مقام اثبات مد نظر است وحدت روش اثبات، نمیتواند توجیهکننده سر تحول معارف دینی باشد زیرا نقش آن تصدیق و تکذیب معرفتهای مشابه است و این مقدار ارتباط آن چیزی نیست که تئوری قبض و بسط خواهان آن است و ارتباط معارفی دیالوگی معرف نیز همینگونه است زیرا معرفت پرسشگر هیچگونه تحدید و یا تخصیص و یا تعمیمی برای معرفت پاسخگو در مبادی و اصول موضوعه و یا متد و روش آن ایجاد نمیکند تاثیری که علم پرسشگر در علم پاسخگو دارد چیزی جز تحریک و تنبیه نیست و این تاثیر ممکن است از عوامل سیاسی و اجتماعی نیز حاصل گردد، چنانکه تاریخ علوم بر آن گواهی میدهد."