خلاصه ماشینی:
"بدین سان،یکی از معضلات توسعه در این کشورها فرایند ناقص دولت-ملتسازی،در کنار شکافهای اجتماعی ناهمساز در جوامع آنها بوده که زمینه مساعدی برای حاکم شدن دولتهای پوپولیست(که با انگیزش گسترده مردمی همراه است)یا اقتدارطلب(که در سایۀ آن انگیزش مردمی در سطح پایینتری انجام میگیرد و حتا گه از انگیزش سیاسی مردمان جلوگیری میشود)فراهم آورده است.
بیشتر دولتهایی که در این گونه جوامع(بر شکاف و ناهمساز)بر سر کار میآیند دولتهای ضعیفی هستند؛ ضعیف نه بدان معنا که نیروی سرکوب ندارند و از اجرای سیاستهای زورمدار ناتوانند،بلکه بدان معنا که نمیتوانند وفاق اجتماعی پدید آورند و همواره در معرض تهاجم گروههای اجتماعی ناهمساز و گوناگونند که همین،کنترل اجتماعی دولت را کاهش میدهد و در برابر،دولت نیز برای حفظ خود و ثبات سیاسی،ناگزیر بیشتر به سرکوب رو میکند.
در این نظریه،کنترل اجتماعی به معنی کنترل زورمدارانه نیست بلکه به معنی قانونمند ساختن و نهادمند کردن رفتار اجتماعی است که بیشتر در دموکراسیهای تثبیتشده دیده میشود که مدرنیته از آنجا آغاز شده است و از این رو شکافهای ناهمساز مربوط به ایجاد وفاق در زمینۀ سازماندهی اجتماعی از راه قانونمندسازی و نهادسازی در آنها کم فروغتر بوده و دولت نیز ناچار از کنترل زورمدارانه برای ایجاد ثبات سیاسی نبوده است.
این فرایند بر سر هم در کشورهای گوناگون واکنشهای گوناگون برانگیخته است:از یک سو برخی دولتها را به اعمال سیاستهای پوپولیستی و اقتدارطلبانه بیشتر برای حفظ ثبات واداشته و از سوی دیگر موج تازهای از خشونتهای قومی و امتیازخواهی یا خواست سهیم شدن در قدرت مرکزی در میان اقوام به راه انداخته است.
Neoliberalism and the Transformation of Populism in Latin America: The Peruvian Case,''World Politics 48,1(October): 82-116 (8)."