چکیده:
از مباحث مطرح در نظام های آموزشی، استفاده از «رویکرد میان رشته ای» است. مطالعات میان رشته ای خواهان تلفیق، ترکیب و تعامل میان دانش و مهارت ها در رشته های مختلف مرتبط است که به منظور افزایش درک و فهم ابعاد مختلف موضوعات مورد مطالعه، رشد توانایی تحلیل صحیح امور، توسعه تفکر انتقادی و قدرت خلاقیت و ...، استفاده از آن متداول شده است. از طرفی؛ فلسفه تعلیم و تربیت به منزله ی یکی از حوزه های معرفت بشری نیز با این مفاهیم سروکار دارد. موفقیت در اجرای رویکرد میان رشته ای زمانی است که نتایج و یافته های آن معتبر باشد و بتواند شناخت، فهم و راه حل های معتبر و واقعی برای مساله و یا موضوع مورد بررسی ارائه دهد. به عبارتی رویکرد میان رشته ای را زمانی می توان موفق و کارآمد دانست که در فرایند کار بتواند از انباشته ها، تجارب و ظرفیت های معرفتی، مهارتی و روشی رشته های مرتبط در جای مناسب و مقتضی، استفاده بهینه و موثر نماید. در این مقاله، با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی، و به این سوال که: در صورت امکان استفاده از رویکرد میان رشته ای، فلسفه تعلیم و تربیت با چه رشته های دیگر و در چه زمینه های (تئوریکی و یا عملی) می تواند تلفیق شود، پاسخ داده می شود. از آنجایی که فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان هسته اکثر رشته های علوم انسانی مطرح می باشد؛ با بهره گیری از رویکرد استنتاجی به حوزه های معرفتی مثل زبان شناسی، روانشناسی، جامعه شناسی، هنر و دین پرداخته شده است. طبق نتایج مطالعات و تحلیل های بدست آمده، می توان چنین نتیجه گیری نمود که با توجه به ماهیت پیچیده انسان و به تبع آن، پیچیدگی و گستردگی تعلیم و تربیت، پرداختن به مسائل و علوم انسانی از حوزه یک رشته خاص، خارج است و لذا بهره گیری از رویکرد میان رشته ای ضروری است.
خلاصه ماشینی:
"noitacudE fO yhposolihP o} &%00605YMMG006G% (به تصویر صفحه مراجعه شود) فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان هستۀ تمام رشتههای علوم انسانی و به عنوان مقولهای میانرشتهای مطرح است که رشتههای مختلفی از آن منتج میشود.
کاربرد هریک از انواع مطالعات تلفیقی بالاخص میانرشتهای در عصر تدریس دانشگاهی دستاوردهای مطلوبی را برای دانشجویان به ارمغان میآورد که از آن جمله میتوان به افزایش درک و فهم آنان نسبت به محتوای درس و کاربرد مفاهیم عمومی در اثر تلفیق رشتهها یا راهبردهای آموزشی مؤثر،درک کلی بهتر نسبت به پیوندهای متقابل رشتههای علمی همراه با توسعۀ رویکردها،نقطهنظرات و ارزشهای متعدد،افزایش توانایی تصمیمگیری،تفکر انتقادی و خلاق و تولید دانش تلفیقی و ترکیبی فراتر از رشتههای علمی،ارتقای یادگیری همکاریجویانه با ایستاری آگاهانه در قبال خود به عنوان {o(1).
با توجه به مطالب ذکر شده نتیجه میگیریم فلسفه با روانشناسی ارتباط دارد،همچنین فلسفه تعلیم و تربیت به عنوان یک علم میانرشتهای،از مفاهیم روانشناسی در تعلیم و تربیت بهرهمند میشود؛به عبارتی کار یک فیلسوف استنتاجی از یک سو استفاده از مباحث روانشناسی در تعلیم و تربیت بالاخص در تعیین اهداف و محتوای تربیتی است و از سوی دیگر،فلسفه تعلیم و تربیت با طرح مباحث انسانشناسی و هستیشناسی به روانشناسی در تبیین رفتار و ماهیت حیات انسان کمک میکند.
با توجه به این نکته که برنامه آموزشی ناقص،خلأ تعاریف مناسب و نبود هستههای یادگیری و پژوهشی بایسته در حوزههای فلسفه تعلیم و تربیت و میانرشتهای باعث عمیقتر شدن شکاف غیر منطقی بین فلسفه تعلیم و تربیت با سایر رشتههای هم پیوند میشود و در نتیجه نقش فلسفه تعلیم و تربیت در بازشناسی حقایق علمی،فرهنگی و اجتماعی بسیار کمرنگ شده و جامعه از نتایج سودبخش آثار فلسفی محروم میشود."