خلاصه ماشینی:
وی به این اصل اولیه معتقد بود که فقط با کمک نشانههاست که میتوانیم اشیا را بشناسیم و دربارهشان صحبت کنیم، یعنی با استفاده از نشانهها به جای خود چیزها.
ب. یکی دیگر از تعریفهایی که از نشانهشناسی به دست دادهاند تعریف آن بر اساس روش است:«نشانهشناسی کاربرد روشهای زبانشناختی برای بررسی موضوعهایی غیر از زبان طبیعی[-کلامی] است».
با وجود این،هیچکس این علوم را نشانهشناسی نمیخواند،و نشانهشناسی،در عمل،کاملا خود را از آنها متمایز میکند.
طبق این نگرش،فقط خود متنها نیستند که درونیاند،بلکه روندهایی هم که طی آنها، متنها پدید میآیند و عمل میکنند درونی در نظر گرفته میشوند (برای نمونه،بسنجید با ایدۀ فرم باوران 15روس دربارۀ قائم به ذات بودن ادبیات و مفهوم الگو یا خوانندۀ درونی اومیرتو اکو16).
نتیجۀ منطقی این قضیه شکلگیری مفهوم نشانۀ غیرارجاعی24است،یعنی نشانهای که فقط به نشانههای دیگر ارجاع دارد25(بسنجید با مفهوم«مانستهها»ی26ژان بودریار27،نشانههایی که خودشان به تمامی جانشین واقعیت میشوند).
کل نظریۀ نشانهشناسی پرس بر این سه نکته اساس یافته است.
با وجود این،هرکس بخواهد نشانهشناسی را بررسی کند کار خود را با توضیح نشانه در حکم موضوع اصلی این علم آغاز میکند.
یوری شریدر64،در یکی از آثاری که در دهۀ 1970 نوشته است،پیشنهاد میکند که موضوع اصلی نشانهشناسی را نه نشانه که«وضعیت نشانهای»65در نظر بگیریم،هرچند این مفهوم نیز تعریفناپذیر است.
وضعیت نشانهای چیست؟اگر هر چیزی را میتوان موضوع نشانهشناسی قرار داد،نخستین پرسشی که مطرح میشود این است که در چه وضعیتی چیزی را نشانه،یعنی نشانهای،میپنداریم.
این وضع اجتنابناپذیر بود چون نشانهشناسی خودش نوعی ایدئولوژی است و جهانبینی محدود و کوتهبینانهای به متخصصان بداقبالیش تحمی میکند.