خلاصه ماشینی:
"مشخصۀ این دوران نزد کسانی چون کانت و هگل و همینطور رمانتیکها این است که دستاوردهای عصر جدید یعنی عقل و علوم تجربی را با نگاه انتقادی ملهم از رمانتیسیسم که ریشه در افکار روسو دارد درمیآمیزند و همینطور آرای فیلسوفان تجربهگرا و عقلگرای پیشین را مورد بازاندیشی و سنجش قرار میدهند و نتیجۀ آن دو دستگاه پیچیدۀ فلسفی کانت و هگل است که نحلههای مختلف فکری پس از خود را چه در آلمان قرن نوزدهم و چه پس از آن (از جمله نظریهپردازان پساساختگرا)متأثر میسازند.
هگل علاوهبر آنکه آرزوی معاصران خود یعنی کسانی چون فیشته،شلینگ،هولدرلین یا شیلر را در رفع شکافها و تضادها و گسستها پس از فلسفۀ کانت (به تصویر صفحه مراجعه شود) توفیق مییابد به مفاهیمی نظیر عصر جدید و زمانۀ جدید اشاره میکند.
»3مشاهده میشود که برخلاف برخی برداشتهایی که فلسفۀ هگل را توتالیتر و تمامیتخواه میدانند، معضل این فلسفه رفع شکافها و مشارکت و رضایت خاطر (به تصویر صفحه مراجعه شود) همگان است،اما چنانکه تیلور نیز اذعان میکند«امروزه نمیتوان راهحل هگل را پذیرفت،اما معضلی که این راهحل برای پاسخگویی بدان طرح شده بود،هنوز باقی است.
» در دو فصل«راههای دیالکتیکی»و«تضاد ادامهدار» نوعی پویایی و حرکت مبتنی بر نفی در فلسفۀ هگل تشخیص داده میشود که نظریهپردازان معاصر نیز آن را میپذیرند و یا حتی اساس کار خود قرار میدهند،هرچند در کنار این قضیه فیلسوفانی مانند ژیل دلوز با خلق مفاهیمی جدید و جستوجوی اسلوبهایی جدیدی برای تفکر که عمدتا از خلال فلسفۀ «تفاوت»مطرح میشود،در صدد گذر از الگویی دیالکتیکی تفکرند."