چکیده:
فرمالیست های روسی ادبیات را نوعی کاربرد ویژه زبان تلقی می کردند که با انحراف از زبان عملی (practical language) و در هم ریختن آن محقق می شود. به همین سبب، با تاکید بر جایگاه خاص زبان در نقد آثار ادبی، بحث های تازه ای را در حوزه نقد مطرح کرده اند که الهام بخش بسیاری از منتقدان متاخر در نقد و تحلیل این گونه آثار شده است. «آشنایی زدایی» (defamilarization) مهم ترین مفهومی است که فرمالیست ها بر آن تاکید می کردند و «هنجارگریزی» (deviation) از کلیدی ترین بحث های آن است. برای هنجارگریزی نیز انواعی برشمرده اند که از جمله آن ها می توان به هنجارگریزی زمانی (باستان گرایی) اشاره کرد. در مقاله حاضر، با توجه به این رویکرد، سعی شده است ابعاد گوناگون باستان گرایی واژگانی شعرهای آزاد نیما یوشیج با تاکید بر نقش سنت در آن و همچنین دیدگاه نوگرایانه شاعر تحلیل شود و شواهد و نمونه هایی از این نوع کاربرد زبانی، با توجه به الزامات شاعر در پای بندی به سنت در برخی موارد و پایبندنبودن بدان در مواردی دیگر، عرضه شود.
خلاصه ماشینی:
"نمونههای زیر از شعرهای آزاد نیما است که اصولا به سبب پایبندی شاعر به رعایت وزن عروضی در شعر صورت گرفته است: کادمیزاد بناچارش میباید زیست(نیما یوشیج،1384:540)؛بهر ناچارش این خواهد بود (همان:542)؛و نگاه بیهدفتان بر سریر سنگهای چرک سوده است(همان:440)؛و قطار لذتافزای چنان روزان/بگذردش از پیش خاطر...
این نوع کاربرد در شعرهای سبک خراسانی بسامد بیشتری از دیگر سبکهای شعر کلاسیک فارسی دارد: هیچکس از میهمان نورسیده دل مبریده(نیما یوشیج،1384:371)؛با سر دندان خود برید ناخنهای خونآلود(همان:400)؛وز ره آنان به دل پروردن امید بهی را(همان:373)؛همه آنها چون تو در فکر جلالاند و...
4. به کار بردن واژههای نامأنوس فارسی به جای واژههای رایج امروزی مانند به کار بردن«الیجه»(نوعی پارچۀ راهراه ابریشمی که با دست بافند)،«ناو»(قایقی کوچک که از درختی میان کاواک سازند)،«ناوک»(تیر)،«جانشکر»(جانشکار)، «مشکوی»(بتخانه یا حرمسرا)،«انبان»(هنبان،انبانۀ پهلوی؛به معنی کیسهای بزرگ از پوست گوسفند)،«پردهدار»(نگهبان)،«هرزهدرا»(یاوهگو)،«پایافزار»(کفش)،«پذیره» (پیشواز)،و«زی»(نزد و سمت و سو)در شعرهای زیر: طوقوار از بر سر کرد به در/مرد الیجۀ کهنش از تن و او را دادش(نیما یوشیج،1384: 558)؛ناو میراند به دریا آرام(همان:522)؛آه تو سوختی از ناوک خود جان کسان (همان:576)؛دوخت بر وی نگه جانشکر و با او گفت(همان:551)؛این زمان بر طرف مشکوی دلاویزش...
17 گرفتن(آغاز کردن کاری را) مانند به کار بردن«گرفتن»در همین معنی،در فعلهای«بگرفت نالیدن»و«باریدن گرفته است»،در شعرهای زیر: و آنچنان کاندر بلایی سخت میزیید/سوزناک و دلنشین بگرفت نالیدن(نیما یوشیج، 1384:367)؛ز کی این برف باریدن گرفتهست؟(همان:622) چو نان را به خوردن گرفت اردشیر#بیامد هم آنگه یکی تیز تیر (فردوسی،1370:1516/5) به یکدم که چشمانش خفتن گرفت#مسافر پراکنده گفتن گرفت (سعدی شیرازی،1368:308) 8."