چکیده:
مطبوعات دوره پهلوی اول، به عنوان ابزار تبلیغاتی دستگاه حکومتی با هدف بازتولید مشروعیت و حقانیت برای سلسله پهلوی به طرح اندیشة ایرانشهری و ترویج گرایشات ناسیونالیستی و باستانگرایانه پرداختند. حال اینکه این مطبوعات و نشریات که توسط روشنفکران ونخبگان وابسته به دربار پهلوی اداره میشدند، چگونه در پی دست و پا کردن مبانی هویتی جدیدی برای جامعه سنّتی و استبداد زده ایران بودند، در این مقاله مورد بررسی قرار میگیرد. البته در چنین فضای فکری و سیاسی قرار بود روشنفکران و روزنامهنگاران وابسته به دربار، هم دستاوردهای تمدنی غرب را وارد کنند و هم به تعمیق روحیات ناسیونالیستی و علایق باستانی و تاریخی ایرانیان بپردازند که این خود حاکی از یک اندیشه پاردوکسیکال بود یعنی ورود به دنیای مدرن با تاکید بر سنن و اسطورههای باستانی. البته بهرغم فعالیت دستگاه تبلیغات رضاخانی به واسطة حاکمیت فضای بسته سیاسی، اندیشه ایرانشهری در نهایت نتوانست پایههای مشروعیت حکومت پهلوی را استوار سازد.
During the reign of First Pahlavi, the Iranian press have been used as a means of propaganda by the government in order to fabricate the righteousness and legitimacy for the Pahlavi Dynasty and embarked on generating the idea of Iranshar (Iranian Statehood) with the emphasizing on promoting the nationalistic tendencies towards Ancient Iran. This article tries to explore the role of the press under supervision of intellectual and elites who were aligned with regime and tries to answer this question that how they attempted to make a new identity for Iranian society. It is argued in this article that these intellectuals and journalists were supposed to transfer the values of western civilization to Iranian society and at the same time try to deepen the nationalistic spirit and historical tendencies of Iranians. There was a kind of paradox in this attempt which wanted to emphasize on both modernity and tradition at the same time. The article concludes that due to this paradoxical approach the whole policy somehow failed.
خلاصه ماشینی:
مطبوعات، اندیشه ایرانشهری، باستانگرایی، مشروعیت مقدمه با ورود برخی از مظاهر مدرنیته به جامعه سنتی ایران، روشنفکران و طبقات تحصیلکرده بازگشته از فرنگ و نیز جمعی از نخبگان سیاسی برای مقابله با استبداد شاهان قاجار و تأسیس دولتی مدرن در ایران بر آن شدند تا ساز و کارهای تئوری "دولت مدرن" را طراحی کنند.
در حقیقت برای نمایندگان فکری چنین نگرشی، مسئله اصلی عبارت از این بود که چگونه برای دولتی مدرن، از طریق مطبوعات و انتشار کتب و فعالیتهای تبلیغاتی، بر اساس اندیشه شاهی ایرانی، مشروعیت و حقانیت دست و پا کنیم؟ از طرفی چون اندیشة ایرانشهری با گرایشات باستانگرایانه پیوند میخورد، "باستانگرایی" را مورد توجه قرار خواهیم داد.
بر این اساس ضمن تأکید بر حس ناسیونالیستی و علقههای ایرانیگری، شاهپرستی و پهلویسم به نحوی جدید و با مبادی الهیاتی تازهای ترتیب داده میشد که در حقیقت میتوان گفت از جنبه نظری و تجربی، شبیه همان اتفاقاتی است که در عرصة نظر و عمل در اروپای پس از قرون وسطی و رنسانس رخ داد؛ بدین معنا که دولت مدرن برای بازتولید مشروعیت خود، در پی سازههای الهیاتی مدرنی بود که البته اندیشمندان غربی هر کدام به طریقی این هدف را دنبال میکردند.
نظام سیاسی ایرانی، بخش جداییناپذیر از اندیشة ایرانی و محصول نگرشها، باورها و احساسات و آرزوهای جمعی ایرانیان در طول تاریخ باستان بود و پس از ورود اسلام به ایران "اندیشه ایرانشهری" استمرار یافت.