چکیده:
ادراک و بررسی زوایای مختلف آن در طول تاریخ، از جمله مباحث پرتقابل در فلسفه بوده است. یکی از جلوه های این موضوع، مسئله ادراک ذات است؛ تقریر مسئله بدین گونه است که در چه صورت یک موجود می تواند خود را ادراک کند؟ مشائیان قائل اند که هر موجودی که مجرد از ماده شود، عالم به ذات خویش است؛ در مقابل، از منظر شیخ اشراق فقط امری می تواند عالم به ذات خود باشد که نور لنفسه است. شیخ اشراق اظهار می کند با فرض قبول نظریه مشائیان، لازم است که هیولی عالم به ذات خود و عالم به تمام صور قائم به خود و با توجه به ماهیت نداشتن هیولی هم چون واجب الوجود عالم به تمام اشیا باشد و از سوی دیگر واجب الوجود نیز هم چون هیولی، افتقار به صور داشته باشد. البته سهروردی تمام این نتایج و لوازم را باطل می داند. در مقام دفاع از نظریه مشائیان، به عنوان نظریه مطبوع، اشکالات شیخ اشراق مردود شمرده می شود و منشا آن به ضعف شیخ در فهم سخنان مشائیان برمی گردد؛ زیرا مشائیان هیولای مجرد را در خارج محقق نمی دانند (بلکه هیولی را قوه صرف می دانند که در خارج فعلیتی مستقل و ماسوای از صورت ندارد) و همین طور قائل نیستند که هیولی وجودی محض و بی ماهیت (هم چون خدا) است؛ در نتیجه، اشکالات شیخ اشراق وارد نیست.
خلاصه ماشینی:
"به عبارت دیگر اگر ملاک ادراک عبارت باشد از اینکه شیء ماده نداشته باشد و از خود غائب نباشد،هیولی نیز دارای این ملاک است که ماده ندارد و از خود نیز غائب نیست؛درنتیجه هیولی باید به خودش علم داشته باشد؛در صورتی که همانطور که گفته شد،خود مشائیان نیز اعتقاد ندارند که هیولای اولی عالم به خود است(و البته نمیتوانید عدم غیبت را به معنای شعور هم بگیرید؛زیرا مستلزم دور میشود).
این استدلال را در قالب منطق جدید چنین میتوان بازسازی کرد: *دادههای اولیه: C امری مجرد است x P X دارای صورت است x Q X مدرک صورت است x R هیولای اولی a ادعای شیخ اشراق در اشکال مورد بحث این است که طبق گفتههای مشائیان آنچه به طور کلی در اینجا بیان شده است،شامل حال هیولای اولی نیز میشود،بدین تقریر که چون طبق گفته مشائیان هیولا مجرد از ماده است،پس 4 1 محقق است و همینطور بدین دلیل که تحقق صور متوقف بر هیولاست،پس 4 2 نیز محقق شده است.
قسم دوم نیز باطل است؛زیرا با چنین فرضی که هیولی خالی از صورت جسمیه بوده و در عین حال قابل اشاره حسی نباشد(بدون وضع باشد)،این سؤال مطرح میشود که هیولای مجرد از صورت،پیش از لحوق صورت،آیا اصولا برای آن تحققی نبوده است و یا اینکه در محلی تحصیل و تحقق داشته است؟ در حالت دوم،آیا این هیولای خالی از صورت و البته غیر قابل اشاره حسی،در تمام جاها متحقق بوده یا اینکه در بعضی جاها موجود بوده و در بعضی از جاهای دیگر وجود نداشته است؟ شیخ به دلیل اینکه فساد دو حالت ابتدایی(حالتی که در هیچ جایی متحصل نباشد و حالتی که در همهجا تحصل داشته باشد)مشخص است،آنها را کنار گذاشته و تنها به بحث پیرامون حالت سوم پرداخته است{o1o}."