چکیده:
در مورد تجربه عرفانی، دو دیدگاه ذات گرایی و ساخت گرایی وجود دارد. ذات گرایان معتقدند که حداقل در تجارب عرفانی خاص، عرفا ذات واحدی را تجربه می کنند، اما زمینه های اجتماعی و مذهبی عارف در تفسیر آن ها اثرگذار است؛ لذا علی-رغم تنوع گزارشات تجارب عرفانی در سنت های مختلف، هسته مشترکی وجود دارد که تمام آن ها را می توان از یک نوع دانست. اما ساخت گرایان قائل اند که تجربه عرفانی، به طور خاص و گسترده، توسط سنت مذهبی و اجتماعی ای که عارف در آن قرار دارد، شکل داده می شود؛ پس زمینه های مذهبی خاص، تجارب متفاوتی را ایجاد می کنند. علامه طباطبایی، در حصری عقلی، علم را به حضوری و حصولی تقسیم می کند. با نظر به این تقسیم، تجربه عرفانی یا از نوع علم حضوری است یا از نوع علم حصولی. تجربه ای که از نوع علم حضوری است، تجربه ذات است و پیشینه های عارف در آن نقشی ندارد. انسان می تواند با ریاضت، از تعلق نفس به بدن بکاهد. در این صورت، نفس مجرد به علت خود و نیز به معلولات دیگر علم حضوری خواهد داشت و با آن ها متحد می شود. اما بعضی از تجارب عرفانی انسان (کشف صوری و بعضی از مراتب کشف معنوی) از نوع علم حصولی است. در این نوع تجربه، ممکن است زمینه-های قبلی عارف در شکل گیری تجربه وی دخالت داشته باشند.
خلاصه ماشینی:
"بعد از آنکه نحوة ارتباط عالم و معلوم مشخص شد، این پرسش مطرح است که عالم با کدام معلوم متحد میشود؟ در علوم حصولی، آیا با معلوم بالذات متحد میشود یا با معلوم بالعرض؟ علامه رفیعی قزوینی، در فصل نخست رسالة «اتحاد عاقل و معقول» میگوید: مراد از اتحاد عاقل به معقول بالعرض نیست که اشیای خارج از عالم نفس و بیرون از صقع قوه عاقله است؛ زیرا هیچ عاقلی نمیگوید که جوهر عاقل، با انسان و فلک و ملک و حیوان که خارج از نفس وجود دارند، یکی هستند، و این در نهایت ظهور است؛ بلکه مراد، اتحاد عاقل به چیزی است که در صقع وجود نفس وجود دارد و اعتبار وجود و هستی او، در خارج از عالم نفس نیست و آن، معقول بالذات است (رفیعی قزوینی، 1362، صص6-7).
آنگاه که علت به معلول خود علم حضوری دارد، نسبت میان عالم و معلوم، نسبت موجود مستقل نفسی به موجود رابط است و موجود رابط، موجودیت برای یک شیء را نمیپذیرد؛ زیرا یک شیء تنها در صورتی میتواند وجود لنفسه یا لغیره داشته باشد که از وجود فینفسه برخوردار باشد؛ در حالی که موجود رابط، موجود فیغیره است.
او، در مورد علم حضوری معلول به علت میگوید: چون در علم باید وجود معلوم برای عالم باشد و از طرفی امکان ندارد چیزی برای وجود رابط ـ که یک وجود فی غیره است ـ موجود گردد؛ از این رو، وجود علت برای معلول تنها بدین صورت میتواند باشد که علت، برای مرتبهای از خود که مقوم معلول است، حضور داشته باشد و وجودش برای آن است.
علم حضوری معلول نسبت به علت، به معنای احاطة وجود رابط به وجود مستقل نیست؛ بلکه به این معناست که علت ـ که مقوم معلول است ـ به ذات خود علم دارد و معلول نیز ـ که رابط است ـ خارج از حیطة وجود مستقل نیست."