چکیده:
در سنت ادیان ابراهیمی، آثار عارفان را با رویکردهای الهیاتی گوناگونی بررسی می توان کرد. یکی از مهم ترین و پررونق ترین رویکردهای الهیاتی در الهیات جدید، رویکرد سلبی (Apophatic approach) است. در مقاله حاضر، به یکی از درون مایه های اصلی الهیات سلبی، یعنی رابطه خدا و نفس، و دو رابطه دیالکتیکی ذیل بحث خدا و نفس، یعنی دیالکتیک حلول و تعالی، و دیالکتیک عروج و درون بود، در آثار دو عارف بزرگ مسلمان و مسیحی، مولانا و مایستر اکهارت، می پردازیم. رابطه خدا و نفس و به دنبال آن دیالکتیک حلول و تعالی، و دیالکتیک عروج و درون بود، ذیل بعد هستی شناختی الهیات سلبی بررسی شده است.
خلاصه ماشینی:
از سوی دیگر در آثار مولانا به موارد معدودی برمیخوریم که او نیز همچوناکهارت به رهایی از ساحت صفات و نیل به ساحت ذات اشاره میکند: {Sصُنع بیند مَردِ محجوب از صفات#در صفات آنست کو گُم کَرد ذاتS} {Sواصلان چون غرقِ ذاتاند ای پسر#کی کنند اندر صفاتِ او نظر؟S}(همان،دفتر دوم،ابیات 2812-2813) البته در بررسی نظر نهایی مولانان و اکهارت در باب همانستی نفس و خدا صرفا بهاین اقوال بسنده نمیتوان کرد.
اکهارت نیز با تفکیکی که میان پدر و دو اقنوم دیگر یا میان خدا و الوهیت قایلمیشود،از سویی ذات خدا را تعالی میبخشد و از سوی دیگر به ناقص بودن تصوربشر از خدا اذعان میکند؛وی در یکی از خطابههای آلمانی خود این مطلب را چنینتقریر میکند: «اکنون میگوییم از آنجا که خدا خواست،غایتی کامل برای مخلوق نیست...
p. 1994,trahkcE) اکهارت در پاسخ این سؤال که«چرا آفریدگان از خدا سخن میگویند و از ذاتالوهیت نه؟»چنین میگوید:«هرچه در ذات الوهیت است،احد است و بدین جهت&%01114HKJG011G% هیچکس نمیتواند[از آن]سخن بگوید.
تمایز میان خدا و ذات الوهیت این است که یکی عمل میکند و دیگرینه» (dibI) .
مهمترین ثمره عروج از دیدگاه مولانا را امکان مواجهه با حق در تجربه عروجمیتوان دانست: {Sبه فلک برآ چو عیسی،ارنی بگو چو موسی#که خدا تو را نگوید که:«خموش،لن ترانی»15S}(شفیعی کدکنی،1387،ب 30050) درونبود جان کلام در استعاره درون بود این است که نیل به امر مقدس یا امر الوهی نه باتوجه به عالم بیرون که با فرو رفتن به ورطه درون میسّر است.
1994,skooB niugnep,sgnitirW detceleS,trahkcE ratsieM,revilO,seivaD- dranreB dna egdelloC dnumdE yb snarT,snomreS laitnessE ehT,retsieM,trahkcE- .