چکیده:
در مکتب ابن عربی تجربهٴ عارف از خداوند و امر متعالی تابعی از دو عامل فاعلی (تجلی) و قابلی (استعداد و عین ثابت) فرد است که از این امر به «درونی کردن خداوند (معبود)» تعبیر می کنیم. در این میان، مکاشفات صوری خیالی و تعبیر آنها در ذهن فرد، متاثر از عقاید، پیش فرض ها و انتظارات او نیز هست. این حقیقت که هرکس – چه عامی و چه عارف- خدای خاص خویش را می پرستد، در مکتب ابن عربی با عنوان نظریهٴ «الإله المخلوق فی الإعتقاد» یا «إله معتقد» مطرح شده و نقش اساسی در آموزه های نظری و عملی او دارد. این مقاله به معنا و مفاد قاعده ی مزبور، اهمیت آن و نیز مبادی و مستندات آن در مکتب ابن عربی می پردازد.
خلاصه ماشینی:
از دیگرسو،ازجمله آموزههای اساسی عارفانخصوصا در عرفان نظری(مکتب ابن عربی)پیبردن به پدیدۀ«درونیکردن خدا»دربشر اعم از عارف و عامی است که ربطی وثیق با آموزههایی همچون وحدت وجودو تجلّیات اسماء در بعد نظری و نیز رواداری و تسامح دربرابر دیگر عقاید در بعدعملی دارد.
هرفیلسوف نیز خداییکه در ساحت درک عقلیاش ازواجب الوجود یا صفات کمالییافته-که ابن عربی آن را شناختی صرفا سلبی وتنزیهی میداند(ابن عربی،بیتا(فتوحات)ج 1،40)-میپرستد و هرعامی نیز درواقع با تصویری ذهنی از خداوند هنگام نیایش و پرستش سروکار دارد که چهبسااغلب با مفهوم خداوند در نزد دو گروه سابق(متکلمان و فیلسوفان)تطابقی ندارد،اینکه خدای اشعری،خدای قهّار و قدرتمند با قدرتی بینهایت؛و خدای معتزلی،خدای عادل هرچند با قدرتی محدودتر است؛و خدای فیلسوف،گاه محرّکی لا یتحرّکیا عقلی عاقل و گاه بسیط الحقیقه و جامع صفات کمالی؛و خدای فقیه،مولی وقانونگزاری تکلیفکننده؛و خدای زاهد،عبوسی منتقم؛و خدای عابد،مأمول ومرجوّ؛و خدای عارف،نوری محبوب و جمیل؛و خدای عامی،گاه تودهای از نور وگاه با صورتی دیگر تلقی میشود همه براساس قاعدۀ مزبور قابل توضیح است.
در بعد عملی این قاعدۀ مبیّن این نکته نیز هستکه چرا هرکس حق را خدایخویش(خدای من)میداند و با او احساس صمیمیّت و ربطی خاص(بهتعبیر مولانا ارتباطی بیتکیف بیقیاس)دارد5که حاصل همین درونیکردن خداوند و سازگارکردن آن مطلق بینهایت و بیتعیّن با تعیّنات و ویژگیهای درونی فرد-البتّه،با قیدکمال دانستن و همواره فراتر دانستن او-و پرستش او به وصف تعالی و تقدس است.
ابن عربی براین تجلّی غیبی در مقام فرقنهادن بین رای خود و سخن دیگر عرفاتأکیدکرده و معتقد است بدون اعتقاد به این تجلّی صرفا میتوان گفت که تجلّیاتتابع عقاید و ظروفاند،امّا با توجه به کارکرد این تجلّی که خود ظرفساز و ظرفیت-ساز است،میتوان از نقش تجلّی غیبی الهی در پیدایش تجربۀ عرفانی عارف نیز سخنگفت(همان،120).