چکیده:
در تقسیمی که براساس حصر عقلی صورت گرفته است، فیلسوفان حکمت را به دو بخش نظری و عملی تقسیم کرده اند. برخی فیلسوفان حکمت نظری را برتر دانسته اند. اما چون حکمت نظری چیزی جز انفعال از اشیاء خارجی بواسطه کیف نفسانی نیست این موضوع مورد تردید است. شاید جدایی فلسفه نظری ارسطو از مبانی حکمت عملی بر این حکم سایه افکنده و این نتیجه ناصواب را موجب شده باشد. اما حکمت در فرهنگ اسلامی چونان مکتب اشراقی ایران قدیم، همواره بعد از تربیت باطن مطرح شده است. در این اسلوب، وجود راهنما، مرشد و معلم اخلاق برای رسیدن به کمالات انسانی ضروری است. متاسفانه حکمت عملی و اخلاق از ارسطو ببعد بدون معلم در نظر گرفته شد تا تعلیم دیدگان مشائی، اثمار نارس آن شوند و همین مسئله زمینه احیای سنت اشراقی را فراهم آورد. در اخلاق بدون روح مشائی، فضیلت، قداست نداشت بلکه فقط یک حد وسط بود. در فلسفه ملاصدرا حکمت نظری و عملی رابطه دوسویه دارند. او براساس اصل برگشت همه وجودات به اصل حقیقی خود و با کمک از اصل حرکت جوهری، انسان و جامعه را در حال صیرورت بسوی کمال میداند در حالی که فضیلت نزد مشائیان این جهانی بود، در فلسفه صدرایی فضیلت و سعادت، هر دو جهانی است که با فزونی عیار هستی و رتبه وجودی همراه است. در نهایت قوه شهوت، غضب و ... به قوایی نورانی تبدیل میشوند که در سلوک سالک، ریاضت را به لذت تبدیل میکنند، این لذت همان تسلط نفس است برای آزاد بودن از بند شهوت. ملاصدرا علاوه بر عامل اراده برای کسب این مقام از عامل فیض الهی که همان روح مقدس اخلاق اشراقی است نام برده است.
خلاصه ماشینی:
"اما با نگاهی دوباره به این موضوع،میتوان نتیجهگرفت که برتری حکمت عملی بیشتر است،زیراحکمت نظری اگر همان علم و آشنایی انسان بهحقایق عالم باشد،با تمام اهمیت آن،چیزی نیستجز نوعی انفعال از عینیت جهان خارج،و چون ازسنخ علم حصولی است،بر عهده ذهن و فاهمهانسان میباشد و اگر آنرا فقط علم و از مقوله کیفیتنفسانی بدانیم،با کمی تسامح،چیزی شبیه انعکاستصویر بر روی فیلم خواهد بود.
گرچه رابطه اخلاق فردی با مدیریت خانواده ونظم اجتماعی یا سیاست بقدری پیچیده و نزدیکبهم است که تقدم یکی بر دیگری را دشوار میسازد،زیرا میتوان تربیت فرد را معلول اجتماع و سیاستاجتماعی را معلول نظم و اعتدال خانواده،یا هر دورا تابع شخصیت افراد دانست و این رشته به کلافسر در گم میماند؛اما حکما ترتیبی را رعایت*حکمت نظری اگر همان علم و آشناییانسان به حقایق عالم باشد،با تماماهمیت آن،چیزی نیست جز نوعی انفعالاز عینیت جهان خارج،و چون از سنخ علمحصولی است،بر عهده ذهن و فاهمهانسان میباشد و اگر آنرا فقط علم و ازمقوله کیفیت نفسانی بدانیم،با کمیتسامح،چیزی شبیه انعکاس تصویر برروی فیلم خواهد بود.
وی که معرف و پایگذار اصل حرکت جوهریاست،بستر حرکت تکاملی و کمالجویی بشر را-که حکمت عملی نام دارد-در حرکتی یکسویهمیدید که بسوی مبدأ خیرات و مرجع کاینات رواناست و از اینروست که مکرر از این تکاپو که حکمتعملی مسئول و حامل آن است،به«تولد ثانی»ورسیدن به«کمال ثانی»انسانیت،تعبیر و به آن*گرچه رابطه اخلاق فردی با مدیریتخانواده و نظم اجتماعی یا سیاست بقدریپیچیده و نزدیک بهم است که تقدم یکیبر دیگری را دشوار میسازد،زیرا میتوانتربیت فرد را معلول اجتماع و سیاستاجتماعی را معلول نظم و اعتدال خانواده،یا هر دو را تابع شخصیت افراد دانست."