چکیده:
با بررسی ادبیات ایرانی و آلمانی دیده میشود که چارچوب داستان در داستان،که روشی شرقی است و از راه ایران به ادبیات اروپایی راهیافته در ایران و اروپا با هدفهای مختلفی به کار برده شده است.در اروپا روش داستان در داستان گونهء جدیدی در ادبیات داستانی را پدید آورد که در آغاز بهعنوان یکی از ویژگیهای گونهء ادبی نوول(داستان کوتاه)شناخته شد.(تئوری)نظریهء شهباز(سمبل نقطهء عطف یا چرخش داستان)که برای نوول ارائه شد به عقیدهء برخی از ادبا لازم دانسته شده است،ولی برخی دیگر از ادبا به آن چندان پایبند و معتقد نبودهاند مانند تئودر اشترم .Theodor,Storm گوته بر این باور بوده است که گونهء ادبی نوول باید حاوی واقعهای باشد که«هرگز تاکنون شنیده نشده باشد»(فون ویزه،1971،ص 5).در ادبیات ایرانی سازندگان اینگونه داستانها با بکارگیری روش داستان در داستان،بیشتر قصد رواندرمانی فرد روانپریش را دنبال میکردند.درصورتی که نویسندگان اروپایی در بکارگیری داستان در داستان هدف دیگری را مدنظرداشتهاند که با هدف نویسندگان ایرانی،در کاربرد این روش،تا اندازهای متفاوت است.این تفاوت در دورههای مختلف اروپا نیز از یکدیگر متمایزند.
خلاصه ماشینی:
"صریح برای حفظ جان مدنظر است و دورهء رئالیسم،طفره روی از دادن پاسخی روشن و
برای تدوین این نوشتهء خود دربارهء ایرانیها از روش ایرانی داستان در داستان استفاده کرده
از سدههای 13 میلادی به بعد،تجار ونیزی برای داد و ستد با کشتیهای تجاری راهی خاور زمین،بهویژه ایران شدند و از این راه با ادبیات این
داستان است که در اروپا بهعنوان یکی از ویژگیهای نوول شناخته میشود.
(1)- Boccaccio:Der Decameron زندگیش از گوته اینچنین نقل میکند،گوته گونهء ادبی نوول را اینچنین توصیف میکند:
در کتاب خود(واگنر،1995،ص 88و89)از وی اینگونه نقل میکند:«سؤال این است که
این بانو از احساسات شدید مرد جوان نسبت به خود بیخبر است.
میشود]این نامه را امروز برای شما مینویسم چون کار ادبی جدید خود را به مراحل پایانیاش نزدیک کردهام.
میشود و این تمثیل برجستهتر آورده شده است.
همین هنگام زن به مدت هفت شب،هفت داستان میگوید تا پادشاه را از خطر وجود این پسر
داستانگویی است که روایت داستانهای وی در این افسانه نقش التیامآمیزی برای روان
چون در این دورهء ادبی بیشتر سعی بر آشتی دادن دین و دنیا و به سخنی دیگر، کلیسا با منطق و فلسفه بود،بنابراین افسانهها،اسطورهها و کتب مقدس از جایگاه والایی
اینجا طرح روایت در داستان برای سرباز زدن از دادن پاسخی صریح و شفاف است.
تعلق دارد و سهم ارث توست!اما حالا باید جشم بگیریم و شادی کنیم چون این برادر تو مرده بود و زنده شده است گم شده بود و پیدا شده است!»(کتاب مقدس،انجیل لوقا،1995،
در اینجا با مقایسه این روش در کتاب مقدس با نمونهء داستان در داستان،یا دقیقتر،"