خلاصه ماشینی:
"اگر شفافیت عکسها بیانگر آن است که اشیاء از دریچۀ آنها قابل دیدن هستند،پس نمیتوان از توجه زیباییشناسانه به خصوصیات بازنمودیشان سخن گفت زیرااین خصوصیات صرفا ابزاری است برای برقراری ارتباط ادراکی با خود شیء تصویر شده.
زیرا اگر قبول داریم که از دریچۀ تصاویر ذهنی،که شرایط معین و مشخصی دارند،میتوان دید پس چرا نباید عنوان کرد که از طریق میانجیهای فیزیکی(عینی)، که همان شرایط را دارا هستند،میتوانیم ببینیم؟در واقع،نه تنها نظریۀ والتون اعتبار خود را از بازنمودگرایی به دست میآورد،بلکه نظریهپردازان بازنمودگرا نیز اغلب مقبولیت"دیدن از طریق میانجیهای فیزیکی"را وسیلهای قرار میدهند تا به این مدعا که ادراک حسی تحت تأثیر شرایط ذهنی انجام میپذیرد صورت قابل قبولی ببخشند.
دیدن" )sa-gniees( همراه با توصیف تجربه در چارچوب توهم،ممکن است یک نگرۀ خطا را به شکلی جالب توجه در ذهن شخص طرفدار واقعگرایی مستقیم پیش آورد که،به واسطهاش،این احساس ما را-که به وسیلۀ تصاویر آینهای عینا اشیاء را میبینیم-توجیه کند اما امتداد دادن این خط فکری به تصویر عکاسانه چندان متقاعدکننده به نظر نمیرسد.
توجه داشته باشید که از میان این دو نکته،که آیا توهم توصیف صحیح تجربۀ بازنمود تصویری میباشد،و ادعای نگرۀ واقعگرایی مستقیم-عکس(یا تصویر آینهای)به عنوان آنچه ترسیم یا منعکس میکند تلقی میگردد-نکته اول مورد تردید است.
در اینجا بنا نیست به کار آمد یا ناکارآمد بودن این باور بپردازم چرا که نکتۀ اساسیتر قبلا مورد اشاره قرار گرفت-یعنی این تصور،که میتوانیم از دریچۀ عکسها کاملا به شکل عینی ببینیم،حاصل آشفتگی نگرشی است که نسبت به آنچه با"شیوۀ جدید دیدن"مشاهده می- شود وجود دارد."