خلاصه ماشینی:
"ادارهی حکومت درنهایت چونامانتی از سوی عالم قدسی و ماورای فیزیکی به دستیک شهریار(شاهنشاه)سپرده شده و او به نمایندگی ازخداوند بر زمین حکم میراند و مقام خلیفه اللهی دارد: {Sگفت زن:یک آفتابی تافته است#عالمی زو روشنایی یافته است#نایب رحمان،خلیفهی کردگار#شهر بغداد است از وی چون بهارS}براساس این نظر،چون شاه نمایندهی خداست پسدیگران موظف به اطاعت او و نه کس دیگری هستندو با این کار نوعی عمل شرعی و دینی انجام میدهند: {Sگر بپیوندی بدان شه،شه شوی#سوی هر ادبیر(-بدبختی و بیدولتی)تا کی میرویS}2)در این نمونه باتوجه به اینکه صفات حق تعالیجانشین صفات پادشاه میشود و پادشاه صرفا استعارهییست از حق،اما بااینحال این نکته روشن استکه مولانا برای عینیت دادن و برقرار کردن رابطهیاستعاری بین مفهوم شاهی و خداوندی،از ویژگیهایشاه و حاکم اسلامی استفاده میکند و یکی از اینویژگیها«تسامح و تساهل»در امر حکومتداریست."