چکیده:
رمانس، گونه ای فرافکنی آرمان های اجتماعی و فکری طبقه حاکم در دوره های مختلف است. از نظر شکلی و با توجه به درجه بندی میزان قدرت در این نوع ادبیات داستانی، رمانس به گونه ای اطلاق می شود که در آن، قهرمان نه از نوع خدایان- آنچنان که در اسطوره- بلکه از نوع انسان است، اما به لحاظ مرتبه، برتر از انسان های عادی و محیط خویش می باشد. این ویژگی اساسی در مورد شخصیت اصلی (قهرمان) هفت پیکر، بهرام گور، صدق می کند. در مقاله حاضر، سعی بر این است که اصول کلی و ساختاری حاکم بر نوع رمانس مورد بررسی قرار گیرد و انطباق این اصول با داستان زندگی بهرام در هفت پیکر و داستان های درونه ای اثر سنجیده شود. با توجه به معیارهای اساسی حاکم بر رمانس و الگوی کلی آن، می توان هفت پیکر نظامی گنجوی را در این نوع قرار داد.
خلاصه ماشینی:
"در مقالۀ حاضر،سعی بر این است که اصول کلی و ساختاری حاکم بر نوع رمانس مورد بررسی قرار گیرد و انطابق این اصول با داستان زندگی بهرام در هفت پیکر و داستانهای درونهای اثر سنجیده شود.
هفت قصۀ مستقل هر شب از زبان یکی از زنان بهرام نقل میشود این قصهها را نظامی به وسیله صحنهآرایی داستانی خود به حد «سمر»-بدانگونه که در نزد اعراب شناخته شده است-رسانده است و از لحاظ ذوق هنری در داستانسرایی،قابل توجه میباشد.
پس توصیف در آثار نظامی از اهمیت بالایی برخوردار است و کارکردی مهم دارد و با استفاده از صنایع معانی و بیانی ظریف،قصههای بومی را غنا میبخشد،بیآنکه لحن و ضرباهنگ روایت شفاهی را از آنها بگیرد؛به طور مثال،در داستان بهرام و فتنه،هنگامی که فتنه،گاو را بر دوش میگیرد،نظامی با تشبیهات بدیع که به علم نجوم تلمیح دارد وصف را در حال کمال ارائه میدهد: ماه را در نقاب کافوری#بسته چون در سمن،گل سوری چون که ماه دو هفته از سر ناز#کرد هر هفت از آنچه باید ساز پیش آن گاو رفت چون مه بدر#ماه در برج گاو یابد قدر (نظامی،ص 117) فرای،رمانس را در مرتبۀ عامهپسندتر و اجتماعیتر با عنوان«داستان ناز و نوازش»، noitcif eldduc میخواند،یعنی رمانسی که دنیای بیرونی آن با تختخواب و صندلیهای دلچسب و راحت و جاهای گرم و دنج مرتبط است(فرای،ص 244)و با قصر بهرام و زمان قصهگویی آن که شب است همخوانی دارد."