چکیده:
مساله جبر و اختیار از مباحث بسیار مهم در حوزه انسان شناسی است که در میان فلاسفه، متکلمان، اصولیون و روانشناسان مطرح می باشد. جبر به اعتبار اسباب و عوامل آن، به جبر کلامی، روان شناختی و فلسفی تقسیم می گردد. در این میان، جبر فلسفی اهمیت ویژه ای دارد و غالبا توسط فلاسفه نفی شده است. در مقابل برخی از متکلمان آن را به عنوان لازمه دیدگاه های فلاسفه، امری اجتناب ناپذیر دانسته و مستلزم سلب اختیار می دانند. در میان مسائل فلسفی، سه مساله مستلزم جبر و سلب اختیار پنداشته شده است: یکم. «ضرورت سابق» که مستفاد از قاعده فلسفی «الشیئ ما لم یجب لم یوجد» است، دوم. منتهی شدن اراده انسان به اراده واجب بالذات، سوم) غیر ارادی بودن اراده. مساله اخیر، جزو مسائل بسیار مشکل در حوزه افعال اختیاری است، و بزرگانی همچون فارابی، بوعلی سینا، فخر رازی، میرداماد، صدرالمتالهین، علامه طباطبائی، آخوند خراسانی، میرزای نائینی، محقق اصفهانی، امام خمینی و محقق خوئی به تبیین و تحلیل آن پرداخته و در جهت حل آن پاسخ های مختلفی ارائه نموده اند