چکیده:
اقتصاد مرسوم، با وجود مخالفتهایی که با مباحث فلسفی و روششناسی میکند، مبتنی بر اصول روششناختی مخصوص به خود است. در واقع، همه تلاشهای علمی که در چارچوب این سنت فکری و برای دستیابی به شناخت و معرفت علمی انجام میشود، در قالب روشهای شناخت پذیرفته شده و مورد تایید آن است، اما، نکتهای که ما را به تامل وامیدارد، این است که آیا مبانی روششناختی اقتصاد مرسوم، میتواند به تحلیل مبتنی بر واقعیات از پدیدههای اقتصادی منجر شود؟ آیا میتواند اهداف مورد نظر اقتصاددانان مرسوم را تحقق بخشد؟ در پژوهش حاضر، تلاش کردهایم با استفاده از روش تحلیل متنی، به پرسشهای مذکور پاسخ دهیم. بررسی ما در پژوهش حاضر، نشان داد که روششناسی اقتصاد مرسوم در دو سطح متافیزیکی و فنی، ضعفها و کاستیهای اساسی (از جمله تضاد بین معرفتشناسی و روششناسی) دارد، به نحوی که نمیتواند مبنای مناسبی برای هدایت پژوهشهای اقتصادی باشد
خلاصه ماشینی:
"در مجموع،برخی از ضعفهای اساسی اقتصاد جریان اصلی را که حاصل توسل به فردگراییروششناختی هستند،میتوان بیان کرد:1)فرد را ایزوله میکند و آن را از کل منزوی و جدا میکند،زیرا بر این باور مبتنی است که افراد در تصمیمگیریهایشان،مستقل و خودکفا هستند.
روششناسی فنی اما درباره روششناسی فنی واقعیت آن است که اقتصاددانان جریان اصلی برای حصول به شناختعلمی،به ظاهر رویکردهای روششناختی متفاوتی را مورد توجه قرار میدهند،ولی بیشتر آنها نوعخاصی از اثباتگرایی هستند.
اما این توسل خود به یکی دیگر از ناسازگاریها ونقایص روششناختی اقتصاد جریان اصلی منجر شده است،زیرا موجب پیدایش شکافی آشکار بیناصول روششناختی اقتصاددانان و روشهایی شده است که عملا برای هدایت و ارزیابی پژوهشهایاقتصادی خود مورد استفاده قرار میدهند.
با این حال،بیان این نکته اهمیت دارد که مک کلاسکی و لاوسون هر دو بهروششناسی اقتصاد جریان اصلی انتقاد دارند،با این تفاوت که مک کلاسکی تلاش میکند به طور کامل روششناسی را کنار نوگرایانه که تقسیمبندی مشخصی بین علم و غیر علم و راههای نیل به شناخت در این دو حوزه وجوددارد،مورد انتقاد قرار گرفته است.
در واقع،دلیل اهمیت فلسفه مذکور،برای اقتصاد جریان اصلی ایناست که بر اساس آن،همه گزارههای علمی باید آزمونپذیر باشند،حتی اگر این گزارهها محصولẒبگذارد و خطابه را جایگزین آن کند،در حالی که لاوسون مشکل را عدم توجه به ملاحظات هستیشناسانه میداند و درآثار برجسته خود(1997 و 2003)اقتصاددانان را به در نظر گرفتن این ملاحظات دعوت میکند.
نکته دیگر این است که گرایشهای اثباتگرایانه،تا حدودی،در کنار سایر نیروها،موجب شکلگیری روششناسی وحدتگرایانه،با رویکرد ریاضیات شدند و بدین طریق،کاستیهایمهمی را در پژوهشهای اقتصادی،پدید آوردهاند که در این زمینه میتوان حذف بسیاری از عوامل وپدیدههای مهم را از تحلیلهای اقتصادی بیان کرد که امکان مدلسازی آنها وجود ندارد1."