چکیده:
یکی از بحثهای مهم در متدلوژی اقتصاد، مسأله علمی بودن و یا علمی نبودن این رشته میباشد. از زمانی که معیار علمی بودن رشتهها، دارا بودن صورت بندیهایی چون فیزیک و ریاضی گردید، مسأله علمی بودن علوم اجتماعی (از جمله اقتصاد)، بطور گستردهای مطرح شد.(4) مقاله حاضر نوشته «الکساندر روزنبرگ» استاد اقتصاد و محقق برجسته اتریشی، از نوشته هایی پایهای در متدلوژی اقتصاد است که ابعادی از این موضوع را مورد بررسی قرار داده است. اینک ترجمه مقاله(5) تقدیم خوانندگان گرامی میگردد.
خلاصه ماشینی:
"این نظریه یا ما را قادر میسازد اقتصاد خود را به فراسوی سطحی که در آن به مدت یکصد سال قرار داشته است بهبود بخشیم یا نشان خواهد داد عوامل تعیین کننده رفتار______________________________1 ـ روانشناسی شناختی، یکی از نگرش هایی است که در علم روششناسی برای مطالعه انسان بکار میرود.
مسأله فوق این سؤال را بوجود میآورد که به موازات دفاعیه [مؤلف [پیش میرود: اگر اقتصاد به روشی که یک علم رفتار میکند عمل نمیکند، چه نوع فعالیتی بشمار میرود؟ اگر اقتصاددانان در حقیقت یک نظریه مشروط تجربی را که متعاقبا درک تبیینی و پیش بینی ما را از رفتار اقتصادی بهبود بخشند، پرورش ندادهاند، این پیشرفت قابل توجه فکری چه هدفی در سردارد؟ توازی ای را که من با هندسه اقلیدسی نشان دادم به پاسخ این سؤال کمک میکند.
برای آنها سؤال واقعا مهم، در مقام مقایسه با علاقه هندسهدانان به اصل توازی، این بود که آیا قضیه «والراس»که تعادل عمومی تصفیه کننده بازار است، وجود دارد و پایدار و یگانه است از اصول نظریه اقتصاد خرد نتیجه میشود.
این اقتصاددانان بطور ضمنی اقتصاد خرد را به عنوان یک نظام صرف اصول موضوعه که واژگان و عبارات آن ممکن است در جهان واقعی جلوهای داشته یا نداشته باشد، درست نظیر هندسه اقلیدسی (علی رغم این که عناصر آن واقعا وجود داشته باشند) بسیار مورد توجه قرار دادند، از آن مهمتر برای تاریخ اقتصاد، هرگز نظریهای که بتواند نظیر نقشی را که فیزیک برای هندسه بازی کرد بازی کند، وجود نداشته و ندارد."