چکیده:
این مقاله جستاری تحقیقی دربارۀ ساختار گزارههای شاعرانه و چگونگی کارکرد هنری آنها در شعر فروغ فرخزاد است. بخش اول مقاله به طرح مباحث نظری دربارۀ کارکرد گزارهها یا واحدهای گفتاری پایه اختصاص دارد. شیوۀ ارائۀ بحثها در این بخش به نحوی است که ضمن تأملی انتقادی بر مباحث مطرحشده در معانی و بیان کلاسیک دربارۀ خبر یا واحد گفتاری پایه، دستاوردهای مطالعات ادبی معاصر را به ویژه در زبانشناسی، نظریه شعری در آرای فرمالیستهای روسی و ساختارگرایان مورد توجه قرارمیدهد. بخش دوم، کاربرد مباحث مطرحشده در بخش اول در اشعار فروغ فرخزاد است. در این بخش گزارههای شعر فروغ به چند دسته اصلی تقسیم شده و شیوۀ ارائۀ تحلیلها در مورد کارکرد این گزارهها به نحوی است که تا حدود زیادی چگونگی تحولات هنری گزارهها را در شعر او به کمک جدولهای آماری نمایش میدهد.
خلاصه ماشینی:
"مانند گزارههای خبری در شاهد مثالهایزیر: {Sشهر است در کنارۀ آن شط پرخروش#با نخلهای درهم و شبهای پر ز نور#شهری است در کنارۀ آن شط و قلب من#آنجا اسیر پنجۀ یک مرد پرغرورS}(یادی از گذشته،اسیر،77) {Sرفتم،مرا ببخش و مگو او وفا نداشت#راهی به جز گریز برایم نمانده بود#این عشق آتشین پر از درد و بیامید#در وادی گناه و جنونم کشانده بودS}(گریز و درد،اسیر،87) و: {Sهر زمان میرود در خیالم#نقشی از بستری خالی و سرد#نقش دستی که کاویده نومید#پیکری در در آن با غم و دردS}(خانۀ متروک،اسیر،138) از آنجا که بیان وضعیت و مقتضای حال راوی در بیشتر این گزارهها،در چندموضوع مشخص و محدود،مثل یادآوری خاطرات عاشقانه(قبل از جدایی ازمعشوق)،بیان اندوه عمیق از این جدایی،تأسف و حسرت بر روزهای سپری شدۀعشق،دلتنگی برای فرزند حاصل از این عشق(پسر فروغ که اکنون نزد همسرشزندگی میکند)،انتظار بازگشت معشوق و موضوعاتی از این دست،به طور مکرر درگزارههای مشابه تکرار میشود،در نتیجه میتوان گفت که گزارهها-اعم از خبریبیانی یا انواع دیگر-از نظر موضوعی،تکراری و وابسته به یکدیگرند و هویتیمجموعی دارند و از حلقۀ تنگ و بستۀ ماجرای شخصی فراتر نرفتهاند.
(ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد،224) گزارههای تأکیدی این گزارهها به طور عمده،بر کارکرد صرف و ویژۀ زبان تأکید دارند و اقتدار راوی رادر صدور احکام شاعرانه و واقعهمانند نمایش میدهند؛نه راویای که در اشعار آغازینخود،تسلیم وضعیت پیشآمده بود و چون برگ پاییزی در دست باد اسیر،بلکه اقتدارراوی به قدرت رسیده و از نو متولدشدهای که قصد برهم زدن جهان موجود و طرحافکندن جهانی تازه با معیارهای قاطع خویشتن دارد؛زنی هویتیافته و مصمم بر «وجود داشتن»،«مشاهده کردن»و«بیان کردن»؛از اینروست که گزارهها،به ویژه درآغاز اشعار،ضرباهنگی محکم،پرطنین،قدرتمند،حماسی و تأکیدی دارند: و این منم/زنی تنها/در آستانۀ فصلی سرد/در ابتدای درک هستی آلودۀ زمین/و یأسساده و غمناک آسمان/و ناتوانی این دستهای سیمانی..."