چکیده:
یکی از ویژگیهای طبیعتگرایی شعر معاصر فارسی، توجه به جنبههایی از طبیعت و جهان عینی است که به دلیل اشتمال بر فضاهایی نیمه روشن یا تاریک، مبهم، رازآمیز و ترسناک در خواننده تداعیگر ملالت، انزجار، تباهی، زوال و نیستی است. تصویرهایی از این دست در این پژوهش «طبیعت سیاه» نامیده میشود. روی آوردن به «طبیعت سیاه» معلول تحولات فلسفی، سیاسی ـ اجتماعی و طرح اندیشههای نو در مباحث انسانشناسی و زیباییشناسی دو قرن اخیر اروپاست. در نوشتة حاضر ابتدا تأثیر هر یک از عوامل مذکور بر نگرش نوین طبیعتگرایانة شاعران مورد نقد و بررسی قرار میگیرد، آن گاه به چگونگی ظهور این پدیده در شعر فارسی پرداخته خواهد شد. اولین نمونههای توجه به طبیعت سیاه را میتوان در عصر مشروطه و در اشعار میرزادة عشقی مشاهده نمود. در شعر نیما طبیعت سیاه تعمیق و گسترش مییابد و در دهههای بیست و سی سیاهترین جلوههای طبیعت را در اشعار شاعرانی چون فریدون توللی و نصرت رحمانی میتوان یافت.
خلاصه ماشینی:
"{Sهمرهم،همقصهام هر سرزمینی دوزخی است#تیره و دمکرده چون آغوش خورشید سیاه#در رگ هر کوچهای ماسیده خون عابری#بر سر هر چارسو خشکیده فانوس نگاهS}(همان،28) {Sباد،دندان به لب تشنۀ صحرا میکوفت#گل خورشید به چنگال خدا پر میشد#روز میرفت به زیر پر شب دود شود#لب گفتار ز خون شهدا تر میشدS}(همان،32) {Sشهری است در خموشی و پرهای یک کلاغ#بر پشتبام کلبۀ متروک ریخته#یخ بسته است،گربه سر ناودان کج#مردی به راه مرده و مردی گریختهS}(همو،1349:66) رحمانی حتی آن زمان که خویشتن را که نمادی از انسان روزگار معاصر استتصویر میکند،خشونت را چون زهری در کام تصویر میریزد: {Sکنار جمجمۀ کهنۀ شکستۀ من#دو تخم چشم فتاده به پلۀ درگاه#دو تخم چشم که روزی درون جمجمه بود#دو تخم چشم که در انتظار مانده به راهS}(همو،1336:90) او خشنترین تصویر از حیات انسانی را زمانی نشان میدهد که همچون دژخیمیحلقوم خویش را با تیغی شکسته میشکافد: یک شام یک شام یک شام،یک شامی که باد مست،سنگ ابر را کوبید به روی شیشۀ ماه سر میگذارم روی کاشیهای درگاه آنگاه با تیزی ناخنهای یک تیغ شکسته حلقوم خود را میدرم تا شهوت درد ماسد به روی لثههای پنجههایم شاید بیایی،شاید ببینی خونی به روی جای پایی دلمه بسته(همان،34-35) یکی از نکات قابل توجه در سیاهترین اشعار توللی و رحمانی و دیگرانی که گاهتحت تأثیر این دو شاعرند یا در چنین فضایی دم میزنند،این است که اینگونه اشعارقابلیت آن را دارد که براساس آرای روانشناسانی همچون فروید و یونگ مورد نقد وتحلیل قرار گیرد."