خلاصه ماشینی:
"وایتهد از جمله فلاسفهای است که تلقی آنها از متافیزیک تا حدودی با تلقیهای رایج متفاوت است، بنابراین بررسی تفصیلی دیدگاه او جالب توجه خواهد بود،چرا که او مفاهیم متافیزیکی را براساس سرشت پژوهش و روش آن در نظر گرفته و به کار برده است.
از اینرو وایتهد تعریف زیر را ارائه داده است:1«فلسفۀ نظری،تلاشی برای بنیان نهادن یک نظام ضروری، منطقی و پیوسته از ایدههای کلی است که براساس آن تمامی مبانی تجربۀ ما میتواند تفسیر شود.
به عبارت دیگر،درصدد است چیستی یک هستندۀ بالفعل را براساس مشخصهها یا اصول کلی آن دریابد؛ مشخصهها و اصولی که دربارۀ دیگر هستندههای بالفعل نیز صدق میکند و دربارۀ تمامی آنها اعمال میشود.
از آنجا که متافیزیک اساسا با مشخصههای کلی هستندههای بالفعل سروکار دارد، استفادۀ مکرر وایتهد از واژۀ«متافیزیک»و صفت«متافیزیکی» (به تصویر صفحه مراجعه شود) به این مشخصهها اشاره دارد؛چنانکه خود ا به صراحت میگوید: «مشخصههای متافیزیکی یک هستندۀ بالفعل-در معنای کاملا صحیح واژۀ«متافیزیک»-باید مشخصههایی باشد که برای تمامی هستندههای بالفعل به کار رود.
به عبارت دیگر،به علت کلیت تام ویژگیهای متافیزیکی هستندههای بالفعل، این ویژگیها(و متناظر با آن،ایدههای اظهارکنندۀ آنها)باید کلی باشند،و لذا،ضرورتا در تمامی چیزها متجسم شده باشند.
»20به عبارت دیگر،چون اصول متافیزیکی،اصولی کلی برای تمامی هستندههای بالفعل هستند،و چون برمبنای اصل هستیشناختی دیگر هستندهها و رویدادها همه از هستندههای بالفعل به دست میآیند،پس باید بتوان تمامی چیزها را به عنوان نمونه و تمثل شاکلۀ ایدههای متافیزیکی عرضه کرد.
مشخصههای ایدههای متافیزیکی،یعنی اینکه آنها باید تماما کلی و ضروری باشند،و نظامی پیوسته،منطقی،قابل کاربرد و کافی را شکل دهند،ریشه در قبول اصل هستیشناختی دارد که این خود، مسألۀ بنیادی و متعلق پژوهش متافیزیکی را مشخص میکند."