خلاصه ماشینی:
"اما عکس این مسئله،این پرسش را پیش میآورد که چرا تک واژه yhposolihP در زبان انگلیسی،در زبان ژاپنی بایستی به دو واژۀ اندیشه13و فلسفه14تقسیم و ترجمه شود؟و همچنین این مسئله به وجود میآید،هنگامی که واژۀ فلسفه را به این نحو تقسیم و مورد تفکر قرار دهیم،تحت عنوان اندیشه15چه چیزی به ذهن متبادر میشود؟ به تعبیر دیگر در زبان ژاپنی خارج از ژانری که به اصطلاح فلسفه نامیده میشود،واژه اندیشه نیز در نسبت با فلسفه فراوان کاربرد داشته است.
نقدهایی که ما را با پرسشهایی این چنینی مواجه میسازد:آیا فقط قصد یافتن وقایع تاریخی[در میان فرهنگها]را میتوان فلسفۀ تطبیقی62نامید؟،مقایسه شرق و غرب عملا ممکن است؟،آیا آنچنان چیزی که بتواند اندیشه شرقی63را یکپارچه سازد،وجود دارد؟آیا براهینی این چنینی که حکم میدهند:«شرق فلان است و غرب بهمان»نقد اکادمیک را برمیتابند؟،و آیا اینکه[به واسطۀ تطبیق]عملا قرینهای در جهت حل مسائل دشوار جهان پیرامون میتوان به دست داد؟این قبیل نقدها مسائل پراهمیتی را در رابطه با بنیان اندیشۀ تطبیقی به پیش میکشند.
اولی،یعنی پژوهشهای تطبیقی به معنی الاخص،در نظر دارد تا روابط متقابل موجودی (به تصویر صفحه مراجعه شود) که در میان جمیع فرهنگها (تصور میکنم که این رابطه گاه بهطور یک سویه و گاه به طور دو سویه باشد)به عنوان موضوع تطبیق انتخاب شده را،در بستری تاریخی-زبانی مورد پژوهش قرار دهد؛تا بتواند نتایج مشاهدات عینی و تجربی خود را به دست دهد."