چکیده:
این مقاله به بررسی کارکرد اصلی مهم در تحلیل گفتگو می پردازد که به فیلسوف معاصر پل گرایس تعلق دارد. او معتقد است مکالمه میان افراد، علاوه بر رد و بدل کردن اطلاعات، بر پایه همکاری میان آنها است و در همین راستا اصلی به نام «اصل همکاری» را مطرح می کند که شامل قواعدی درباره زیربافت متون است. از آنجا که اصل همکاری گرایس در رابطه با گفت وگو مطرح شده، می توان آن را در تحلیل متون نمایشی به کار برد. در این مقاله، «اصل همکاری» گرایس در نمایشنامه سالارزنان اثر کاریل چرچیل مورد کاوش قرار می گیرد و تلاش می شود که در راستای این بررسی، به رویکردهای سیاسی - فمینیستی موجود در متن پرداخته شود، چرا که بی گمان گفت وگوها بخش عمده ای از این رویکردها را نشان می دهند. هدف این مقاله این است که نشان داده شود چطور بهره گیری از رویکردهای زبان شناختی و استفاده از امکانات گفت وگو می تواند به نمایشنامه نویس در روند خلق اثر یاری رساند.
خلاصه ماشینی:
"اما فمینیسم لیبرال چرا تااین میزان،انتقاد چرچیل را برمیانگیزد؟فمینیسم لیبرال،گرایشی است که در دهۀ هشتاد دربریتانیا حاکم بود و نتیجۀ آن و تاچریسم این دوران،به صورت گسترده در مطالعات زنان مورد توجه قرار گرفته و رویکرد نسبت به آن،اغلب منفی بوده است؛چرا که زنان نسبت به«زنموفقی»که تاچر به آن معتقد بود و زنان را تشویق به الگوبرداری از آن میکرد،انتقاد داشتند(همان 24).
این موضوعی است که پیش از این درآثار چرچیل،بهطور کلی،و در سالارزنان،بهطور خاص،مورد بررسی قرار گرفته است؛ازجمله مقالات درخشانی که در این زمینه نوشته شدهاند،میتوان به مقالۀ dna'slriG daB' msinimeF fo erutuF eht dna sthgirwyalP nemoW weN:'syoB kciS' نوشتۀ الن استون، slriG poTZ s'llihcruhC lyraC ni secioV elameF ehT نوشتۀ جرجیانا وزیل،و یا lyraC erutluC.
در واقع هفت شخصیتی که در این بنگاه رفتوآمد دارند،میتوانند نمایانگردیدگاه نمایشنامه نسبت به فمینیسم لیبرال باشند:وین طلاق گرفته و دیگر قصد ازدواج ندارد،او با نل دوست است،اما به شدت با یکدیگر رقابت میکنند؛نل قصد دارد تنها به کار فکر کندتا بتواند موفق شود و معتقد است ازدواج جلوی این موفقیت را میگیرد،از سوی دیگر او بهمارلین حسادت میکند و به این فکر است که برای پیدا کردن کاری بهتر با پولی بیشتر،از آنجابرود؛جینین برای آکه بتواند شغلی داشته باشد،نباید در مصاحبهها بگوید قصد ازدواج دارد؛خانم کید زندگیاش را وقف شوهرش کرده و حالا باید سرکوفتهای او را بشنود؛شونادختری است که برای کار پیدا کردن مدام دروغ میگوید؛لوییز چهل و شش ساله است و هیچزندگی اجتماعی به جز آنچه سرکار شاهد آن است ندارد،و با این وجود میبیند که مردانجوان خیلی سریعتر از او ترقی میکنند؛و در نهایت انجی نوجوان،که قصد دارد خالهاش راسرمشق خود قرار دهد و رابطۀ بسیار بدی با مادرش دارد."