چکیده:
از جمله دستاوردهای نظریه تصویری، ریشه یابی مغالطاتی است که تاریخ فلسفه آکنده از آن است. نزاع سالیپسیزم که افراطی ترین شاخه ایده الیزم بشمار می رود. با رآلیزم بر پایه نظریه تصویری راه حل بدیعی می یابد که ویتگنشتاین به اجمال بیان کرده است. انکار عالم واقع از موضع سالیپسیزم ریشه در خلط بین دو نقش متفاوت زبان، دو حیث مجزای مدرک و مرزهای گفتمان فلسفی و علمی دارد. با تحلیل درست، می توان نشان داد که مطلوب سالیپسیت، اساسا بیان کردنی نیست، و غفلت از فرق حیث مدرکیت با حیث وجودی مدرک بعلاوه دست درازی ناروا به معرفت تجربی، به انکار واقع منجر می شود. اگر آگاهانه این تمایزها را رعایت کنیم، سالیپسیزم با رآلیزم آشتی می کند. گزاره های متضمن اعمال نفسانی مانند «احمد معتقد است که حسن برنده شد» در تحلیل دقیق، نه دلیلی بر تبعیت واقع از ذهن و نه مثال نقض قاعده گسترش پذیری، بلکه جمله های دو پهلویی است که یا به گزاره های روانشناختی تجربی تحویل می شود و آنگاه هیچ ارزش فلسفی ندارد و یا به توتولژی های ضروری الصدقی تاویل می شود که هیچ ربطی به ایده آلیزم ندارد و البته شبه گزاره خواهد بود.
خلاصه ماشینی:
"اشکال این سخن این نیست که ضلع سوم وجود دارد، بلکه این است که این مطلب اساسا قابل بیان کردن نیست و چون سالیپسیزم توجه نکرده است که استعلا از جهان و زبان و مدرک بقدر لازم و کافی برای تصویر برداری و حکایتگری ممکن نیست و از این رو چنین چیزی را نمیتوان بیان کرد، گرفتار خلط بین نقش بیان کردن و نشان دادن زبان شده است.
اگر فرض شود سخن سالیپسیزم در گفتمان علمی و نه فلسفی است، آنگاه آنچه بیان کرده، مورد اشکال مذکور نیست؛ اما از حوزه فلسفه نیز بطور کامل خارج است و سنجش آن با ابزار تجربی میسر است و طبعا از آن هیچ موضع متافیزیکی، نه رآلیستی و نه ایده آلیستی نتیجه نمیشود.
اما، معنای این سخن چه میتواند باشد؟ چه بلایی بر سر احمد آمد؟ صرفا بخاطر این که ویتگنشتاین، برای یک لحظه، از مسأله مربوط به وضعیت «خود» صرف نظر کرده و به موضوع (Intenationalitv) توجه کرده است، احمد بطور کامل مغفول مانده است و در نتیجه، باید رابطه نفسانی آشکاری که در «معتقد است» یا «فکر میکند» در واقع وجود دارد، اساسا حذف شود و به جای آن P قرار گیرد که وقوع گسترشناپذیر دارد.
چنین کاری چگونه ممکن است؟ اگر، به رغم ظاهر امر، صورت «احمد معتقد است که P» عین صورت «P میگوید P» باشد، آنگاه هیچ رابطه نفسانی بین احمد و یک واقعیت امکانی یا بالفعل برقرار نخواهد بود و چون هیچ گزارهای در دل گزاره دیگری به نحو غیر تابع صدقی واقع نشده است، اصل گسترش پذیری نقض نشده است."