چکیده:
معمای پیچیدة هستی، زندگی و مرگ، وجود و عدم همواره فکر آدمی را به خود مشغول داشته و متفکران و اندیشمندان را به حیرت و سرگردانی دچار نموده است. عمر خیام فیلسوف و شاعر سدۀ پنجم هجری از جمله اندیشمندانی است که معمای مرگ و زندگی او را به تفکر در جهان هستی واداشته و همین راز سر به مهر گاه او را به بدبینی و شک و تردید کشانده و برای بهرهمندی بیشتر از زندگی زود گذر به خوشباشی و دم غنیمت شمری دعوت میکند. طرفة بن عبد شاعر بنام دورة جاهلی در ادب عربی نیز زندگی زودگذر دنیا و دعوت به اغتنام فرصتها و کامجویی از هر آن چه در دنیا هست، موضوع اصلی اشعارش است. اشعاری که به رباعیات خیام شبیه است؛ با این تفاوت که طرفه از معنای حقیقی زندگی باز مانده و مرگ را پایان حیات آدمی میداند و با این رویکرد، انسانها را به بهرهمندی از تمتعات دنیوی فرا میخواند. پژوهش حاضر بر آن است که خوشباشی و دم غنیمت شمری خیام را در چشم اندازی تطبیقی با خوشباشی طرفه مورد بررسی و تحلیل قرار دهد.
Complex puzzle of existence، life and death، being and non-being always makes the human being to think and astound thoughtful people. Khayyam، the philosopher and poet of 5th Hijri century، is one of these thoughtful people that this puzzle of life and death made him to think about the world. Sometimes this mystery led him to pessimism and as a result he invited people to carpe diem and being happy for gaining more pleasure from this transient world. Tarafe Ibn Abd، the famous poet of Arabic literature، also shows that everyone should use the world opportunity and benefits from the world and this matter is the main point of his poetry; poems similar to Khayyam’s thoughts. There is a difference between their poems. The difference is that Tarafeh can’t tell us about the real meaning of life and he believes that death is the end of human life and invites people to use the opportunity of life. This research wants to compare the two poets and analyze Khayyam’s point of view about carpe diem.
خلاصه ماشینی:
چه به آرامگاه ابدی خود فرو غلطیدهاند و او نیز روزی تنها و بی پناه به اعماق خاک سپرده خواهد شد و نه یاری و نه همدمی و نه مونسی در آنجا نخواهد داشت، مانند لاله ای که پژمردن، پایان حیات اوست او نیز پس از مرگ هرگز شکفته نخواهد شد: زنهار به کس مگو تو این راز نهفت هر لاله که پژمرد نخواهد بشکفت (همان، 259) با وجود ابیات فوق نمیتوان او را منکر عدل الهی دانست و یا تردید او در اصول دینی و یا سؤال کردنش از مبانی اعتقادی را حمل بر بی دینی او نمود؛ چنان که فروغی و غنی در دفاع از رباعیات وی در مقدمهای مبسوط چنین مینویسند: «کسانی که رباعیات خیام را دلیل بر کفر و زندقة او دانستهاند، غافل بودهاند که این جستجوی حقیقت با دین و ایمان منافاتی ندارد و چه مانعی دارد که کسی بر حسب ایمان قلبی یا دلایل فلسفی به وجود صانع مدرک یقین داشته باشد و همه تکالیف شرعی خود را به جا بیاورد و در عین حال بگوید من از کار دنیا سر در نیاوردم» (نیک سیرت،1380: 85).