خلاصه ماشینی:
"*آیا واقعا میشود ادعا کرد که انقلاباسلامی یک الگوی خاص از انسان را درمقابل بشر میگذارد؟ اگر انقلاب اسلامی خودش خاص باشد،انسانش هم خاص خواهد بود.
آنچه امروز با عنوان تحول در علوم انسانیمطرح میشود نتیجۀ طبیعی انقلابی است کهاز همۀ انقلابهای تاریخ متمایز بود.
الانانقلاب ما به تفصیل رسیده است؛پس بهطور طبیعی ما با علوم انسانی،که باور داریمغربی است،دیگر نمیتوانیم پروژۀ انقلابرا به پیش ببریم و بنابراین تحول در علومانسانی ضروری است؛چون انسان این انقلاببا انسان غرب متفاوت است.
البته گاه مسائل به شکلنادرست تقریر میشود؛برای نمونه در قضیۀعلوم انسانی گاهی چنین تلقی میشودکه مشکل اصلی در بحث تحول این علوم،فقدان کتابها و متونی است که روانشناسیاسلامی،مدیریت اسلامی،اقتصاد و سیاستاسلامی را به درستی تبیین کرده باشد.
همانگونه که میدانیم،امام(ره)زمانی که این نظریه را مطرح نمود درعراق حضور داشت؛پس زادگاه نظریۀولایت فقیه کشور عراق است نه ایران،درآن زمان جزوهها و رسالههای امام خمینیآزادانه در عراق منتشر میشد،اما در ایرانبه دلیل اختناق ایجاد شده توسط نیرویساواک،تعداد کمی از آنها،آن هم به شکلقاچاقی وارد کشور میشدند،باوجوداین،انقلاب مبتنی بر نظریۀ ولایت فقیه در ایرانرخ داد نه در عراق.
به نظر من،در وضعیت کنونی متون علمیبر پایۀ اسلام به اندازهای نگاشته شده استکه میتوان ادعا کرد ایران اسلامی صورتیمتمایز از غرب پیدا کرده است.
*میخواهم پرسشی یک مقداربیانصافانه دربارۀ اهالی علوم انسانیمطرح کنم؛اگر ما این سخن شما رابپذیریم که دشمن از نوع نگاه ما به جهانمیترسد،طبیعی است که باید ترورهایاخیر خودش را بر دانشمندان علومانسانی متمرکز میکرد.
چون پشت این علوم انسانی استکه به گونهای دیگر میاندیشد و همینموضوع باعث میشود خروجی این علم بهگسترش عالم انقلاب اسلامی مدد رساند وزمینۀ ظهور وجه تمدن آن را فراهم کند."