چکیده:
اثباتپذیری گزارههای دینی، یکی از مسائل چالش برانگیز در فلسفه دین و معرفتشناسی دینی است که در باب صدق و توجیه باورهای دینی جستوجو میکند. در آغاز مقاله، مبادی تصوری مسأله یعنی دین، گزارههای دینی و اثباتپذیری، تبیین، و دیدگاههای فیدئیزم، پوزیتوسیم منطقی، نسبیگرایی و معرفتشناسی اصلاح شده، به اختصار معرفی و نقد شده است و در پایان به دیدگاه برگزیده به اثباتپذیری آموزههای زیرساخت دینی با بهرهگیری از نظریه مبناگروی و بدیهیات در معرفتشناسی پرداخته شده است.
خلاصه ماشینی:
"در آغاز مقاله، مبادی تصوری مسأله یعنی دین، گزارههای دینی و اثباتپذیری، تبیین، و دیدگاههای فیدئیزم، پوزیتوسیم منطقی، نسبیگرایی و معرفتشناسی اصلاح شده، به اختصار معرفی و نقد شده است و در پایان به دیدگاه برگزیده به اثباتپذیری آموزههای زیرساخت دینی با بهرهگیری از نظریه مبناگروی و بدیهیات در معرفتشناسی پرداخته شده است.
گزارههای پایه معرفتشناختی، بینیاز از استدلال و گاه مستحیل الاستدلال هستند؛ مانند اصل استحاله اجتماع نقیضین که تصور موضوع و محمول آن برای تصدیق کافی است و اصل علیت یا اصل هو هویت نیز به اصل تناقض برمیگردند و از این طریق، بنیادین بودن آنها ثابت میشود.
به عبارت دیگر، بدیهیات ثانوی، از استدلال بینیازند؛ ولی مستحیل الاستدلال نیستند و سر اینکه بدیهیات ثانویه نامیده شدهاند، این است که تصور موضوع و محمول آنها برای تصدیق کافی نیست و عنصر دیگری نیز ضرورت دارد؛ ولی به کارگیری آن عنصر دیگر به تعمل عقلانی و جستوجوی برهان و حد وسط نیاز ندارد.
با دقت منطقی و معرفتشناختی میتوان این را ادعا کرد که تجربیات و حدسیات و متواترات از اقسام یقینیات هستند؛ البته یقین در اینجا بهمعنای اعم از یقین منطقی و عقلایی است؛ یعنی عاقلان از طریق آزمایش و اخبار متواتر و حدس؛ به قضایایی تجربی، متواتر و حدسیات یقین مییابند؛ گرچه بهلحاظ منطقی، ظنآور باشند؛ ولی در هر حال، این سه دسته قضایا، جزو بدیهیات ثانویه نیستند؛ بلکه از سنخ قضایای نظری هستند؛ یعنی اولا تصدیق آنها به استدلال نیاز دارد، ثانیا استدلال عقلی آنها را همراهی نمیکند و ثالثا به تعمل و تلاش عقلانی حاجتمندند."