خلاصه ماشینی:
"او در صدد پاسخگوئی به ا ین سؤال است که آیا در این سالهای پایانی قرن بیستم عاقلانه است که از تاریخ بشریت به عنوان یک کل مسنجم و جهتدار،که بخش بزرگی از جامعه بشری را به سوی دموکراسی لیبرال راه میبرد،سخن بگوئیم؟ پاسخ وی به این سؤال مثبت است و دو دسته دلیل برای آن ذکر میکند؛دسته اول جنبهء اقتصادی دارد و دستهء دوم به موضوعی بستگی پیدا میکند که میتوان آن را«مبارزه برای ارجشناسی» Lutte pour la Reconnaissance نامید.
«فوکویاما»به دنبال هگل و همانند وی«دموکراسی لیبرال»را شکل نهایی جوامع بشری و پایان تاریخ تلقی میکند،اما براین نکته انگشت میگذارد که این سخن به آن معنی نیست که سیر طبیعی زادوولد و مرگ و میر متوقف خواهد شد یا دیگر وقایع مهمی اتفاق نخواهد افتاد،بلکه منظور این است که احتمالا دیگر تحول مهمی در نهادهای اساسی و اصول جاری پدیدار نخواهد شد.
اگر در وجود انسانها چیزی جز عقل و میل نبود،مردم از زندگی در کرهء جنوبی تحت یک حکومت دیکتاتوری نظامی که رشد اقتصادی فوقالعاده سریعی را فراهم نموده است،احساس «فوکویاما»با آنکه بسیار خوشبین است،در مورد آینده دموکراسیهای لیبرال در دراز مدت تردید میکند:افول زندگی اجتماعی،این اندیشه را القاء میکند که ما در آینده ممکن است به «آخرین انسانها»تبدیل شویم، انسانهایی که تنها به آسایش خود میاندیشند و از هرگونه گرایش به سوی هدفهای متعالی محرومند.
علیرغم خوشبینی فوکویاما در مورد «رام کردن»مگالوتیمیا در مورد دموکراسیهای لیبرال، او نسبت به آیندهء طویل مدت این جوامع تردیدهای جدی دارد:«افول زندگی اجتماعی این اندیشه را القاء میکند که در آینده ممکن است ما تبدیل به «آخرین انسانها»بشویم که تنها به آسایش خود فکر میکنند و از هرگونه میل«تیموتیک»برای هدفهای متعالی محروم شدهاند،چرا که سخت در جستجوی رفاه شخصی هستند."