خلاصه ماشینی:
"«ژان ژاک روسو»همین تصور جدید از انسان و جامعه را که مبتنی براصالت فردی و نفع شخصی است مورد انتقاد شدید قرار داده و میگویدانسان جدید )enredom( موجود بدبختی است چرا که بر خلاف طبیعتاولیهاش وجود وی به دو بخش تقسیم شده و یگانگیاش از بین رفته است:ازیک طرف به دنبال نفع شخصی خود ناچار در تضاد با افراد دیگر است و آنهارا چون رقیب و در نهایت دشمن میبیند،از طرف دیگر مجبور است درکنارشان با صلح و آرامش زندگی کند و خود را با انان عضوی از یک کل(جامعه)واحد بداند.
به نظر میرسد که وی در مورد هدف تشکیل جامعه با«لاک»هم عقیده است،ولی اگر استدلال متفکر فرانسوی را دنبال کنیم میبینیم کهبین او و فیلسوف انگلیسی اختلاف یا تضاد بیشتر به چگونگی و جایگاه حقوق فردی تمام و کمالآزادیهای فردی تابع ارادۀ عمومی میگردد و فرد به صورت عضوی از یک بدنیا کل غیر قابل تقسیم در میآید.
با اندک دقتی پی میبریم که این استدلال درتضاد با اندیشۀ اساسی فیلسوفان آزادی قرار دارد،به این معنی که در آن جای&%08905ESEG089G% هدف وسیله عوض شده است:جمع برای حمایت از فرد به وجود میآید،حکومت برای حفاظت از افراد تشکیل میشود؛اما یکبار که جامعه وحکومت به صورت کل یکپارچه درآمد،دولت به مثابۀ ارادۀ عمومی مدعیاقتداری فراسوی حقوق و آزادیهای فردی میگردد.
فعالیتاقتصادی از همان آغاز یعنی در وضع طبیعی که زندگی انسان هیچ شکلسیاسی به خود نگرفته،ضرورتا وجود دارد و مطابق با قانون طبیعتتحول پیدا میشود و از این جهت حقانیت آن نیازمند رضایت افراد است."