خلاصه ماشینی:
"اما فرهاداصلانی در بیشتر موارد نمادهارا از آن بازی خود میکند،وقتیفندک جوان یهودی-کهکارگردان آن را تبدیل به نشانهکرده است-به دست علیرضامیرسد تا عملی را با این ابزار،که حالا حالتی سمبولیک داردانجام دهد،چنان این عمل را درجریان عادی بازی خود قرارمیدهد که تماشاگر فندک را همان فندک میبیند،نه یک وسیلۀعجیب و غریب قابشدهای که بازیگران دیگر آن را"نمایش"میدهند.
ازنیمههای نمایش،بیشتر با حسهای درونی علیرضا آشنا میشویمو فرهاد اصلانی بدون هیچ سدی در برابر بروز احساسات واقعیخود،تماشاگر را با کنه شخصیت علیرضا آشنا میکند و همیناست که تماشاگر تا پایان نمایش لحظهای این شخصیت را رهانمیکند.
در تمام مدت نمایش"علیرضا"میاندیشد،اما فرهاد اصلانیهیچگاه به بازی خود فکر نمیکند،رها و آزادانه عمل میکند.
اصلانی آنقدرتاثیرگذار این صحنه را اجرا میکند که هیچگاه از یاد نمیبریم"پسرک آوازهخوان به جنگ رفته بود و با صدای بلند آوازمیخواند تا دوستانش صدای خمپارهها را نشنوند" گفتوگو با پیام یزدانی،بازیگرحس روی رختآویز (به تصویر صفحه مراجعه شود)پیام یزدانی متولد 1347 است،فارغالتحصیل رشتۀ ادبیاتنمایشی از دانشکده هنرهای زیبا.
مشخصا کدام صحنهها؟ مثلا صحنهای که دوست علی موهای شما رااصلاح میکند در رفتن شما از زیر قیچیدوست علی غلو شده است.
به طور طبیعیوقتی کسی حرف میزند و به خصوص وقتیدر بحث عصبانی میشود سرش تکانمیخورد و نمیتوان به سادگی موهای سرشرا اصلاح کرد ولی شما این در رفتن و تتکانسر را خیلی درشت نشان میدهید.
در حالی که درادبیات این بازی برایم سخت است به همین خاطر الان کمتراز قبل مینویسم.
حسن بازیگری این است که نقدی از تماشاچیعکسالعمل و تأیید میگیری ولی در ادبیات اینطور نیست."