خلاصه ماشینی:
"ش. ر:یادم است یک روزی از آقای عیاری شنیدمکه مگر میشود آدم با فیلم نامۀ یک نفر دیگر کاربکند؟حالا که این سریال را کار کردهاید،بهترمیتوانید جواب بدهید که میشود یا نه.
دلیل این که آخر سر آنهفت هشت دقیقه را از بودن یا نبودن کم نکردهام این بود کهفکر میکردم اگر کارور با قلم و کاغذ سر و کار داشته و نگرانبازگشت سرمایه نبوده،ولی این جا ممکن است یا زیان مالیبه وجود بیاید.
حتی آقایهاشمی آن قدر اعتماد به نفس به این شخصیت دادهکه آدم به خودش میگوید نابینایی ظاهرا چیز خیلیبدی هم نیست!ولی متأسفانه توی آن کاراکتر کمیاین احساس رقت هست.
م. ا:حالا سؤالی که من میخواهم بکنم این استکه اگر شما میتوانید فیلم نامهای بنویسید که بدونوجوه دراماتیک غلیظ،بسیار جذاب باشد،وآن قدر توانایی دارید که از بازیگرانتان ومیزانسنهاتان طوری استفاده کنید که چیز قابلقبولی به دست بیاید،معناش این نیست که آدم بانگاه سخت گیرانهتری انتظار یک نورپردازیخلاقانهتر را در این سریال نداشته باشد.
در دورانی که قبلا دربارهاش صحبت کردم،یکی ازچیزهایی که برایم خیلی مهم بود مسئلۀ موسیقی بود،ودیگری چیزی که معروف شده به استفادۀ خلاقانه از صدا،که به نظرم اگر خودش را به رخ بکشاند خطرناک است،وهمین طور فیلم برداری،نماهایی که شکل کارت پستالی آنبه شکل مستقل بتواند جذابیت داشته باشد،و همین طورنور پردازی.
خاطرم هست که سریال سفارشی خانه به خانهرا در سال 75 میساختم،یکی از همکاران وقتی راشها رادید گفت چرا کوشش نمیکنی این نماها شکل زیباییداشته باشند؟بهاش گفتم به نطر من نماها زیبا هستند ومعتقدم هر چیز زیبایی حتما باید کاربردی باشد."