خلاصه ماشینی:
"در بخش دوم این فصل،راجع به ارتباط میان علم اخلاق و متافیزیک در تفکر هایدگر بحث میکنم و سیر تفکر او را از طرح قدیمیترش در کتاب وجود و زمان(1927)تا بازیابی امکان فلسفه از طریق ویران نمودن سنت و مواجه شدن دایم و با نیچه مورد بحث و بررسی قرار میدهم، سیری که در بیانیۀ پس از جنگ او در خصوص پایان فلسفه و بازیابی متافیزیک مشاهده میشود.
از آنجا که مسئلۀ گرفتاری هایدگر در دام نازیسم، دستاویزی برای اعتراض به این فرض قرار میگیرد که او میتوانست در خصوص علم اخلاق یا علم سیاست چیزهایی به ما بیاموزد،شاید روشن شدن تفاوت میان انواع گرفتاری در دام نازیسم مهم باشد چنان که پوگلر2در صدد انجام چنین کاری بود.
در بازاندیشی ما نسبت به نظریۀ سیاسی،که این مقاله نمیتواند به انجام آن امیدوار باشد،همین تمایز میان روابط سیاسی و فردی یا میان علم سیاست و علم اخلاق و نیز این فرض که هویت به وسیلۀ متافیزیک،پیش از تحقیق اخلاقی مشخص میگردد،چیزی که از افلاطون و ارسطو به ارث رسیده،نباید از آن غفلت شود.
او پرسش خود را دربارۀ روابط سیاسی و معنی واژۀ پلیس در نزد یونانیان و مخصوصا ارسطو و افلاطون، عنوان نموده و این کار را با تأیید نوشتههای ارسطو و افلاطون آغاز کرده است چون در آنها واژههایی به کار رفته که به واسطۀ آنها میتوان دربارۀ سیاست اروپایی اندیشید: اگر ما بپرسیم که«پلیس در نزد یونانیان چیست؟» آنگاه نباید فرض کنیم که یونانیان هماکنون باید شناخته شوند تا همۀ آنچه لازم است از آنها پرسیده شود."