خلاصه ماشینی:
"درین افسانه پیکار و تلاش ضعیف اما با عاطفه در برابر قوی ولی ستمگر نبرد ستمکشان در مقابل-بیدادگران انعاس داده شده است و رؤیاهای مستمندان را در نبرد عادلانۀشان تحققمیشد بخاطر افادههای گوناگون این اوسانه،ما مختصری از آن را بزبان خود بخاطر میآوریم: بود،نبود یک«بزک زنگولهپا بود»دو بزغاله بنا مهای هلیر و شلیر داشت کهکه با آنان روزگار خوشی را میگذارانید.
روز معین در حصور ساکنان جنگل در کنار جوی پیکار آغاز میگردد،یکطرفگرگ درنده و وحشی سوی دیگر بز خشمگین و کم توان باهم دست به نرد مساویانهمیزند،گرگ خواست تا با حملۀ غافلگیرانه بز را طعمۀ خود سازد اما بز با شاخهای کهبا فولاد پوش شده بود شکم گرگ را درید و هلیر و شلیر را که در شکم گرگ بحالبیهوشی بسر میبردند نجات بخشید.
نتیجۀ کهبدست میآید بهر صورت این مفهوم را افاده خواهد کرد که افسانه(بز زنگولهپا)یکاوسانۀ کهن شرقی بود و ریشههای مردمشناسی دارد که امروز جزء افسانههایملل پذیرفته شده است."