خلاصه ماشینی:
"» تحقیق و بررسی یونگ در این زمان دلالت بر موجهمین سیاست نابرابری در جامعۀ امریکایی دارد(آنچنانکه به وسیله جنبش قدرت سیاه[و با حفظ فرهنگامریکایی-افریقایی آن]و جنبش بومی-امریکایی[باتکیه نمودن آن بر قدرت سرخ]و پدید آمدن اصطلاحاتجلف فرهنگی و معیارهای زنمدارانه و رادیکالتر درجنبش فمنیستی[با مخالفت و مبارزه آنها برای فمنیسمآزاد انسانی]،فهمیده میشود.
نکته بسیار مهماینکه سیاست اختلاف و نابرابری این نابرابری را نهبرحسب علاقههای زودگذر فردی تصور میکند و نهتحت عنوان صفات یا مقولات بیزمان،بلکه در عوض،روی صفت گشودگی سنتهای فرهنگی و«روابط میانگروهها»و نیز روابط میان گروهها و مؤسسههای عمومی،متمرکز میشود.
آنچه در این مفهوم،مندرج یا از پیش مفروضاست همان تمایز و نایکسانی میان دو حوزۀ حقوق است:یکی حوزۀ حقوق اساسی یا«اصلی»که در ضمنجهانگرایی آزاد(و منشور کانادایی)تبیین و تفسیر شدهاست و دیگری حوزۀ حقوق فرهنگی یا روابط مشترک کهنظم عمومی را تجویز میکند.
صرف نظر از تأکید و اصرارش رویحمایتهای آزاد اساسی(یعنی روی حوزۀ حقوقاساسی)،در مقالهاش نیز نسبت به پذیرش غیر نقادانۀ همهانواع تکثر فرهنگی که اتفاقا مطلوب چند فرهنگگرایانرادیکال نیز میباشد(چون شامل نظریات«نونیچهایهای درونگرا»هم میشود)،اعتراض نموده است.
»در میان امکانات گوناگون نهادی شدن تکثر وتنوع فرهنگی و درک عموم نسبت به آن،باید(همانطورکه در ادبیات معمول است)به اینگونه شیوههای قانونیمثلا تعمیم حقوق فردی به حقوق گروهی یا جمعی(مخصوصا حقوق اقلیتهای فرهنگی و نژادی)،تأسیس«فدرالیسم نژادی»یعنی رژیمی که درجهای از استقلال وخودمختاری و حکومت خودگردان را برای گروههاینژادی در چارچوب وسیعتر قانونی،تضمین میکند و نیزپیشبرد سیاستهای«همزیستی»به معنی آرندلیج فارتکه مستلزم عمل متقابل همدلی و همدردی میان رهبرانگروه در جوامع چند نژادی میباشد و سرانجام تکثر وتنوع حکومت پارلمانی به خاطر ساختار جدید آن یعنیدو مجلس قانونگذار(یا چند مجلس قانونگذار)کهنشانگر هیئتهای مختلف وکیلات است،توجه نمود."