خلاصه ماشینی:
"لوکاچ با تکیه برروابط و مناسباتاجتماعی،اساس زیباییشناسی و ارزیابیخود را برآثار هنری بنیان مینهد و به آثارنویسندگانی همچون بالزاک و استاندال وتولستوی و گورکی-که انسان را در گذارتاریخی و محیط اجماعی مورد بررسیقرار داده و چهرمانهایی ماندگار را(که بازتاباین شرایط هستند)به جامعه انسانی عرضهمیکنند-بپردازد.
با این دیدگاه،فصل اول کتاب لوکاچ بهبررسی کتاب دهقانان اثر بالزاک اختصاص(به تصویر صفحه مراجعه شود)&%02316ADAG023G% دارد.
وی معتقد است بالزاک نیز به ماننددیدرو به نسل رئالیستهای بزرگ متعلق استکه به روند تحولات و فرایندهای اجتماعی وعلل و عوامل آنها پرداخته و با توجه به اینکهدرک اصیلی از شرایط و واقعیات اجتماعی وسیر حرکت سرمایهداری دارد،آثار او آینۀتمامنمای رشد و انحطاط و درههایی از ایننظام بوده و با آفرینش چهرمانهایی بیمانندمناسبات و روابط حاکم براین سیستم را بهنحو شایانی نشان داده است.
این منتقدان با مبارزه علیهزیباییشناسی مدافعان«هنر برای هنر»،اساسدیدگاه هنری خود را برنفس زندگی قرار دادهو با درک پیوند صورت زیباییشناختی وساختار اجتماعی معیارهای دگرگونه بازیباییشناسان زمانۀ خود،در ارزیابی آثارهنری به کار میبردند،اینان با پرداختن بهمحیط اجتماعی و بازتاب آن در اثر هنری،دیدگاه روانشناسانه برای غور در اعماق روحشاعر را نفی کرده و به تحولات اجتماعی وسیر آنها و تأثیر آن برهنرمند تأکید میکنند.
تولستوی،با توجه به نفرتی که(به تصویر صفحه مراجعه شود)از سرمایهداری استبدادی داشت،در تمامیآثار خود ظلم و جور و یأس و سرخوردگی وبیانگیزگی این قشر را به نمایش گذاشت،تا آنجا که در آخر عمرش-حتی در عشق وازدواج-همه دروغها و ریاکاریها و انسانیتزداییهایی را که ارمغان سرمایهداری بود ترسیمکرد؛و با تمام امکانات،هستی غیر انسانی ایننظام را به تفسیر نشست و قهرمانان وچهرمانهایی در ادبیات به یادگار گذاشت کهبازتابدهندۀ تمامی تضادهای زمان خودهستند."