"»چخوف این نسخهها را در اختیار همگانمیگذاشت،با همان دست و دل بازی کهروبلهایش را در اختیار مفتخورانی که ازدر و دیوار خانه دور از شهرش بالا میرفتندقرار میداد.
در این نمایشنامهها شهرستانیهای بدونتوهم دربارۀ خود و نقشههایشان برای آینده رامیبینیم که در برابر فنجانی چای آهمیکشند و با صدایی خفه ازشکستهایشان سخن میگویند،درحالیکه،بیرون،نخستین برف زمستانیباریدن گرفته است.
آیا این بدبینی در جامعهای عادلمیتوانست تخفیف بیابد؟در یکی ازنوولهای چخوف زنی،هنگامیکه وارد یکایستگاه میشود متوجه گربهای کنار بخاریمیگردد،صدایش میکند،دخترکیجواب میدهد«او چیزی نمیشنود،کرشده است».
چخوف به این عقیده معتقد شدهاست و«تروایا»در کتابش ما را به درک آنهدایت میکند.
مادرش،در گورستان،به هنگام مراسمتدفین،به یکی از تحسینکنندگان پسرشکه در برابر او سر فرود آورد میگوید:«میبینید،چه مصیبتی بر ما وارد شده.
آنتوشا دیگر نیست!»کتاب با این عبارتدر مراسم تدفین چخوف به پایان میرسد.
» کتابشناسی تئاتر (به تصویر صفحه مراجعه شود)استریندبرگ،اگوست یوهان 1849-1912«سوئد» توده هیزم،نمایشنامه در سه پرده ترجمهپرویز تائیدی تهران،پرچم 1350،72صفحه 35 ریال."