چکیده:
در این نوشتار با هدف بررسی معرفت شناختی تحقیقات دانش مدیریت و سازمان، سه پارادایم اثبات گرا، تفسیری و هرمنوتیک معرفی می شود. اثبات گرایی اصالت را به شناخت حسی می دهد؛ از این رو جداکردن موضوع تحقیق از پژوهشگران و واقعیات اجتماعی و حذف ارزش ها از فرآیند پژوهش از نقاط ضعف این رویکرد شمرده شده است، رویکرد تفسیری به نوعی از ذهنیت گرایی افراطی فرو می غلتد، از این رو با مشکل تحلیل رفتار آدمیان صرفا بر پایه قصد و نیت مواجه می شود. رویکرد هرمنوتیک افراد را به عنوان کلماتی درون متن سازمان تفسیر می کند و لذا فقدان معیار برای تمییز تفسیرهای مرتبط از غیرمرتبط، اصلی ترین نقطه ضعف این رویکرد خواهد بود. رویکرد اثبات گرایی سازمان را فرافرهنگی و رویکرد تفسیری و هرمنوتیک سازمان را تحت تاثیر فرهنگ ارزیابی می کنند.
In this paper the three positivistic، interpretative and hermeneutic paradigms are introduced in order to investigate the epistemology of research in science of management and organization. Positivism attributes the originality to sensory cognition and as a result separation of the topic of research from researchers and social realities and elimination of values from the research process are considered as weakness of this approach. The interpretative approach is somehow indulged in extreme subjectivism and therefore deals with the problem of analysis of human behavior specifically on the basis of intention and objective. Meanwhile hermeneutic considers individuals as world within the context of organization. Therefore، lack of criteria for distinction between relevant and irrelevant interpretations is the main weakness of this approach. The positivistic approach considers organization as cross-cultural while according to interpretative and hermeneutic approaches، organization is influenced by culture.
خلاصه ماشینی:
"هستی از منظر رویکرد علوم تجربی اثباتگرا خلاصه در پدیدههای محسوس و مشاهدهپذیر میگردد و از نگاه معرفتشناسی دانش برآمده از این سنخ از پدیدهها است که معتبر میباشد و نظریهها اعتبار خود را زمانی به دست میآورند که در تناظر مستقیم با و یا قابل تأویل به محسوسات و مشاهدات باشند و از منظر روششناسی دانش در قلمرو علوم طبیعی و علوم انسانی از روش یکسانی تبعیت میکند به گونهای که میتوان ادعا کرد؛تمامی علوم از یک وحدت روششناختی برخوردار میباشند(الوسون{o1o}و دیگران، 2009:55 و تسوکاس{o2o}و دیگران:40).
ویک{o7o}در کتاب روانشناسی اجتماعی سازماندهی با تصریح بر این نکته که بسیاری از روشهای تفکر مبتنی بر تجربههای زندگی است و نیز واقعیت به گونهای اجتماعی شکل یافته است؛در مطالعات سازمانی معتقد است که سازمان به عنوان واقعیتی مشخص که قابل کشف باشد تلقی نمیگردد بلکه به عنوان مبدعات انسانی دیده میشوند که به دنبال تجربه خاصی شکل یافته است و به گونهای لحظه به لحظه و بر اساس همین تجربهها بر نظم و سازماندهی آن افزوده شده است.
هر دو رویکرد تفسیری و هرمنوتیکی بر این نکته توافق دارند که اگر بنا بر نظر کانت،هر فاعل شناسا ممکن نیست بدون هیچگونه پیش دانشی،به معرفت از مورد شناسا نائل آید؛بنابراین،فرایند دانش آنگونه که اثباتگرایان گمان میکنند نمیتواند عینی باشد و نمیتوان مدعی شد که دانستن فرایندی است که تنها از طریق مشاهده مستقیم حاصل میآید؛بلکه برخی انتظارها،گرایشها و مفاهیم پیشینی میان ادراک مبتنی بر حواس و دادههای حسی واسطه میشود.
noitazinagrO cimonocE dna laicoS fo yroehT ehT ."