چکیده:
مساله خیال نزد دانشمندان مسلمان از ثمرات معرفتی در مسائل متنوعی چون هستی شناسی، وحی و نبوت، مفهوم سازی و کارکردهای هنر برخوردار است و در نظام فلسفی شیخ اشراق نیز در رابطه ای تلازمی با سایر مسائل ایفای نقش می کند. شاخص ترین مبانی سهروردی در پردازش نظریه خیال قاعده ابصار است که شیخ اشراق آن را در مواضع متعدد بسط داده و براساس آن خیال را به مثابه اشراق نفس تبیین کرده است. صرف نظر از دلیل شهودی، استدلال عمده شیخ بر خیال اشراقی، ابطال قوای متعدد ادراکی است که براساس آن مرتبه ای در عالم وجود را به مثل معلقه اختصاص می دهد. وی در مساله ادراک حسی و خیالی سنخیت را منتفی می داند.
The problem of “imagination”، as raised by Muslim philosophers، has several epistemic consequences in subjects as diverse as ontology، prophecy، conceptualization and the functions of art. In Illuminationist Philosophy of Suhrawardi، moreover، bears the topic of imagination a correlation to other subjects. Of the foundations of Suhrawardi's processing of the theory of imagination، the most prominent is the principle of vision، which he has developed in some positions، and based on which he has considered imagination as the illumination of the soul. Apart from intuitive proofs، Suhrawardi's major argument for illumationist imagination is the refutation of manifold cognitive faculties. It is based on this refutation that he devotes an echelon of the universe to suspended archetypes (incorporeal forms). He rejects the affinity between sensual and imaginative perception.
خلاصه ماشینی:
اين پژوهش ابتدا به نظريۀ رؤيت و ابصار به عنوان شاخص ترين مبنايي که سهروردي در پردازش نظريۀ خيال به کار برده و البته صرفا از جهت مبنا بودن آموزٔە ابصار براي آموزٔە خيال، عطف توجه کرده، آنگاه به چگونگي ادراک تخيلي و ماهيت صور خيال نزد سهروردي مـيپـردازد کـه وي توسـط ابطال قواي متعدد آن را توجيه و تبيين کرده است .
٢. پيشينۀ تحقيق مسألۀ تحقيق حاضر، يعني ارتباط تلازمي ديدگاههاي شيخ اشراق در چند مسألۀ ابصار، خيال، ابطال قوا، مثل معلقه ، به مثابۀ مباني و لوازم، نزد ديگر محققان مورد تحقيق قرار نگرفته است .
همانطور که اشاره شد، مهم ترين اين مباني قاعدٔە ابصار است که توجه به ارتباط آن با نظريۀ علم به طور کلي و نظريۀ خيال به شکل خاص، انسجام ميـان ايـن چنـد نظريـۀ سهروردي را نشان ميدهد.
سهروردي تصريح ميکند که اين بحث تسهيل سبيل است براي بيان حقيقت ابصار و صور مرايا و تخيل که بعد از اين مي آيد (حکمة الاشراق، ١٠٣) و به اين ترتيب مبنا بودن مسألۀ ابصار نسـبت بـه مسـألۀ خيال مورد تصريح قرار گرفته است .
آنها صياصي يا بدنها و کالبدهاي معلق بدون محل هستند که آينـه و خيـال انسـان مظهـر آنها قرار مي گيرد و همان گونه که ابصار، مشاهده اشراقي حضوري نفـس اسـت ، ديگـر حواس ظاهر و باطن نيز به ذات نور مدبر که فياض لذاته است برمي گردند و نور مدبر بر مثل خيال و نظاير آن، يعني ساير حواس ظاهر و باطن اشراق مي کند.