چکیده:
دستیابی به اهداف علم یا شناخت علمی مدیون روششناسی است؛ همچنانکه کنت با بهرهگیری از روشهای تجربی/ کمی، مطالعات انسانی و اجتماعی را انجام داد و به زعم طرفداران خود (تجربهگرایان)، آن را واجد شأن علمی کرد. این اندیشه ملهم از افکار بعد رنسانس و عصر روشنگری، و سالهاست که بر علوم انسانی حاکمیت دارد. تجربه گرایی، رفتار و روابط اجتماعی را وابسته به شرایط محیطی میداند و از تأثیر مطلق آن در شکلگیری شخصیت و سرنوشت انسان بحث میکند. انسان با این نگاه، دیگر اشرف مخلوقات و مرکز ثقل آفرینش نیست و حیات او، ترکیبی از عملیات معمولی طبیعت است؛ بدون آنکه ارزشهای اخلاقی، اعمال جبری، محدودیتها و یا بهطور کلی فعالیتهای بشری ارتباطی با نیروها و مقدمات فوقطبیعی پیدا کنند. این مقاله میکوشد تجربهگرایی را از دو دیدگاه، نقد و بررسی کند؛ دیدگاه کسانی که اولا با اعتقاد به یک یا چند ویژگی از علوم انسانی، آن را از علوم طبیعی جدا کردند و ثانیا برای تقابل با تجربهگرایی به تفسیرهای معناکاوانه روی آورند، و دیدگاهی که با استفاده از مطالعات روششناختی ماکس وبر، به استفاده توأم از هر دو روش تأکید کردند و مرزی بین آنها قائل نشدند.
خلاصه ماشینی:
"وی با اعتقاد به اینکه روش مشخص این علوم، فهم و علوم طبیعی تبیین است، میگوید: دانشمند علوم طبیعی حوادث را با به کارگیری قوانین عام کلی شرح میدهد؛ در حالیکه یک مورخ نه کشف میکند و نه چنین قوانینی را به کار میبرد؛ بلکه بیشتر در پی فهم کنش کارگزاران و عاملان به وسیله کشف مقاصد، اهداف، نیات و ویژگیهای شخصیتی آنان میباشد.
دستیابی به این منطق قدری مشکل است؛ زیرا دیلتای به فرایند تشخیص محتوای درونی از طریق علائم ظاهری و دریافتشده به وسیلة حواس قائل بوده و نادانسته نوعی از فرمولبندی را ارائه کرده که با کمی کندوکاو در تاریخ علوم طبیعی، وحدت ذاتی روشهای علوم طبیعی و اجتماعی را دنبال میکند.
کوزر معتقد است طرح تمایز میان زندگی جسمانی و روحانی کانت باعث شد تا انسان در مقام یک کنشگر فعال، آزاد و غایتمند در قلمرو روشهای تحلیلی و تعمیمی که برای تحقیقات علوم طبیعی مناسب بودند، نگنجد؛ زیرا ذهن و آفرینشهای انسانی فارغ از قوانین طبیعی است و خود نیازمند روشهای تحلیلی منحصر به فرد میباشد، نه تعمیمم.
وقتی در نبرد بین روشها بین علوم طبیعی و غیر آن فرق قائل میشوند و اعتقاد بر این است که پدیدههای مورد مطالعه در فیزیک و شیمی و نظایر آن واجد شناخت علمی و علوم اجتماعی از این امکان بهدور میباشد، وبر مصمم به فکر یافتن اصول و مبادی مشترک بین آنهاست: «آنچه که علوم طبیعی را از علوم اجتماعی جدا میسازد، تفاوت ذاتی در روشهای تحقیق نیست؛ بلکه این عمل به علایق و هدفهای متفاوت دانشمند پژوهشگر برمیگردد»."