"محمد-زهری اسیر سرزمین -از ما به دور-ای بر گلیم ایمنی آسوده!ای رستگار!-بیاشک گرم،بیآه سرد-در خیمۀ رهایی،-با نان گرم،با آب سرد-خوش باش،آن عرصۀ شگفت،ارزانی تو باد.
*هر واژه را که سرکش و نااهل است،-رانده،از بارگاه شعر فاخر دوران-در ورود شامگاه اسیران،آواز میدهیم.
*بر سرزمین کهنۀ بایر،-دیدی به روزگار درازی-دیوار چین،روییده است سخت و تناور چو کوهسار،-بیدیدگاه،روزنه،دروازه-که زان زمین دور که تو امروز،رامش به دشتهاش ترا هست،نتوان؛گل چید،گل دید،گل گفت و گل شنید."