چکیده:
گریماس و دیگر معناشناسان مکتب پاریس بر این باورند که واقعیت، همواره گریزنده است و عوامل بیرونی دخیل در پدید آمدن روایت و ریشه های واقعی آن همواره مبهم اند. بر این اساس، روایت گونه ای شبیه سازی از واقعیت یا شبه واقعیت است. در این مقاله با استفاده از الگوی کنشگرهای گریماس به تحلیل و بررسی دو حکایت از تاریخ بیهقی پرداخته و در پی آشکار ساختن دو گونه از روایت در این اثر بوده ایم: گونه اول روایتهایی که بیهقی به جزئیات موثق درباره آنها دسترسی نداشته است و به دلیل شخصیت پردازی ضعیف قابلیت محدودی برای تطبیق بر این الگو دارند.گونه دوم حکایاتی که به دلیل شخصیت پردازی عالی، الگوی کنشگرها کاملا بر آنها قابل تطبیق است. این حکایات دارای میزان واقع نمایی بالایی هستند و هنرمندی بی مانند بیهقی را در شبیه سازی واقعیتهای تاریخی در قالب روایتهایی باور پذیر نشان می دهند.
Greimas and other semioticians of the Paris School believe that reality is always illusive and that the factors affecting the formation of a narrative are always ambiguous. Based on this view، a narrative is always a simulation of reality. Based on Greimas' actants model، this paper presents an analysis of two stories from Tarikh-e Beyhaghi، with the aim of revealing two types of narratives; the first type cannot be analyzed very well using this model because the author Beyhaghi had no access to authentic details about it and thus presented a poor characterization. The second type can be analyzed using this model because of excellent characterization. The stories reflect reality to a great extent، which shows Beyhaghi's mastery of simulating historical facts in the form of narratives.
خلاصه ماشینی:
"الگوی کنشگرهای این قسمت از داستان این گونه ترسیم می شود: موقعیت دوم در این موقعیت ، «خواجه احمد حسن » به عنوان عامل بازدارنده وارد صحنة روایت مـی شـود آنجـا کـه بیهقی (راوی) می گوید:« که چون بوسهل در این باب بسیار بگفت ، یک روز خواجـه احمـدحـسن را، چون از بار باز می گشت ، امیر گفت که خواجـه تنهـا بـه طـارم بنـشیند...
بنابراین هفـت موقعیـت داسـتان را می توان در یک الگوی ساده تر به این شکل خلاصه کرد: کنشگرهای بازدارنده در این موقعیتهـای هفتگانـه معمـولا تـأثیر چنـدانی در بازداشـتن کنـشگر از حرکت به سوی شی ء ارزشی ندارند و این به دلیل قـدرت و اهمیـت کنـشگران (بوسـهل و مـسعود ) است ؛در مقابل کنشگرهای باز دارنده معمولا شخصتهایی با درجات قدرت پایین تر هستند؛ به عنـوان مثال در موقعیت آخر، مسعود با رفتن به شکار برای کنشگر(بوسهل )نقش نیروی یاری دهندٔ اصـلی را ایفا می کند و بدین گونه تمام کنشگرهای بازدارنده ناکام می شوند.
حکایتهای تاریخ بیهقی را از نظر میزان قابلیت تطبیق بر الگوی کنشگرهای گریماس، مـی تـوان بـه دو دسته کلی تقسیم کرد: حکایتهای واقعی تاریخ بیهقی که بیهقی در آنها با ظرافت و نکته بینـی خـاص خـود بـه جزئیـات رفتارها و حرکات شخصیتهای واقعی می پردازد ودارای میزان واقع نمایی بالا و در عین حال ظرفیـت و قابلیت بالایی برای تحلیل و بررسی بر اساس الگوی کنشگرهای گریمـاس هـستند؛ هنـر بیهقـی در پرداخت شخصیتها در این گونه حکایتها به خواننده ایـن امکـان را مـی دهـد کـه کنـشهای کنـشگران مختلف را در سرتاسر حکایت به روشنی دنبال کند و همراه با کنشگر به شی ء ارزشـی برسـد و تـأثیر کنشگران دیگر را در رسیدن کنشگر به هـدف یـا ناکـامی او بـه وضـوح ملاحظـه کنـد."